کت و شلوار دامادی را که در ذهنم ترسیم میکردم نرگس در جای به جای افکارم جای داشت.
ما برای هم بودیم. با صدایی گیرا نام یکدیگر را بر زبان میآوردیم و در سرمای هوا نگران یکدیگر می شدیم. برای احسان که تعریف کردم مثال دیوانهای بلند میخندید و مرا توصیف میکرد و از لبخند کش آمده بر چهرهام حرف...