لوسیفر..
کلی و خلاصه بخوام بگم.. لوسیفر اول دم از مشکلات اجتماعی و خانوادگی میزد، یه جورایی دم از مشکلات و بدبختیها و خب این بار غم رو به خواننده اضافه میکنه ولی الان.. الان جدی حرفِ نویسنده رو درک میکنم < لوسیفر تازه اینجا شروع میشه! >
اما جزئی ببینیم..
نگار، محمد، جانان
سه تا زندگیِ متفاوت که...
خوندی تموم شد؟
حالا وقت تمرینه.
"مارال با تخسی گفت: به توچه"
این مثال رو زدم بدونید این برای رمان های دست اوله..از اون ازدواج اجباری و همخونه و از این چرت و پرتا!
حالا کاری ندارم به این ایده میخوام روی جمله نفوذ کنیم.
یه روز به یکی گفتم نویسنده ی خوب اول باید کاراگاه خوبی باشه بعد سوال از خودش...