یکی سالک از کشور باستان
به من گفت روزی مرا این داستان
که دیدم به صحرای سوزان دو پای
فرو مانده از سنگ خارا به جای
به نزدیک آن صورتی پر ز چین
فرو رفته تا نیمه اندر زمین
یکی نیشخنده تمسخر به ل*ب
گره بر جبین پر غرور و شغب
هر آن خط که بر سنگ خارا نمود
نمایشگر کار استاد بود
که احوال مردم نکو...