شیما سبحانی

  1. مَـهـوا

    دلنوشته [ شیما سبحانی ]

    نگفتم بیا از این دیوارها بگذریم! نگفتم این دیوارها عجوزه ی پیری را در خود مچاله کرده اند که هر شب لالایی خوفناکش تن این خانه را می لرزاند! گفتم گاهی برای ماندن باید از خیلی چیزها گذشت باید نجنگید باید عبور کرد جنگ مردان زیادی را شیمیایی کرد و خودش خاتمه گرفت، قبل از اینکه به داد کشتگانش برسد...
عقب
بالا پایین