سی سالگی

  1. دالان ِبهشت

    [می‌شودهُلم‌بدهی؛فردای‌بچگی‌ام‌رانبینم؟]

    می شود هُلم بدهی! محکم!! که سر بخورم ، پرت شوم در آغو*ش پنج سالگی؟ می شود مقنعه ی کج و ماوجم را سر کنم و بنشانی ام پشت همان نیمکت های زهوار در رفته ی هفت سالگی؟ می شود همه ی بهارها را پیک نوروزی حل کنم و شکوه نکنم از خستگی... می شود معلم بدم باشی و جریمه ام کنی... مداد لای انگشتم بگذاری... ،...
عقب
بالا پایین