ترجمه داستان cowboy

  1. ابتـهاج

    ترجمه داستان cowboy

    انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان گاوچران گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی ، کنار یک مهمان‌خانه ایستاد . بدبختانه ، کسانی که در آن شهر زندگی می‌کردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبه‌ها می‌گذاشتند . وقتی او (گاوچران) نوشیدنی‌اش را تمام کرد ، متوجه شد که اسبش دزدیده شده استاو به کافه...
عقب
بالا پایین