ترجمه رمان‌ کوتاه

  1. R

    رمان ترجمه رمان کوتاه سلاطین وحشت| ReiHane

    کایلر با لبخندی شیطانی به زن نزدیک شد و گفت: ـ امروز قراره روز خوبی باشه! و سپس کل اعضای خانه خنده ای جنون آمیز سر دادند و با هم به زن بی پناه خیره شدند. نیکولاس بر روی مدل قدیمی و کهنه ی خانه نشست و از الی خواست تا به آشپزخانه برود و چاقوی بزرگ و مخصوص را بیارد تا بتوانند سریعتر از شر آن زن...
عقب
بالا پایین