او یک نویسنده داستان های علمی تخیلی بود که بعد فکری به سرش زد و گفت اینهمه داستان چه شده است همگی از خودم نبوده است از تخیلات خود داستان های ابر قهرمانی نوشت و ابر قهرمان اولی که نوشت ابر قهرمان اسکات بود اسم نویسنده هم اسکات بود
چند ثانیهای به سکوت میگذرد. او که سقف را باز هدف قرار داده بود، با لحن پرهیجان آرامی، نگاهش را سمتم میچرخاند:
- حالا تو رو یادم اومد.. آخرین باری که رفتی «میلو» یادته؟
چشمانش چهقدر زیبا بودند. با گفتن این جملات، سبزآبی نگاهش میدرخشید. انگار که خاطرهای بس بعید را به خاطر آورده باشد.
- ...من...