خاتمه

  1. K

    در حال تایپ وان شات خاتمه | پرنده‌سار کاربر انجمن کافه نویسندگان

    چند ثانیه‌ای به سکوت می‌گذرد. او که سقف را باز هدف قرار داده بود، با لحن پرهیجان آرامی، نگاهش را سمتم می‌چرخاند: - حالا تو رو یادم اومد.. آخرین باری که رفتی «میلو» یادته؟ چشمانش چه‌قدر زیبا بودند. با گفتن این جملات، سبزآبی نگاهش می‌درخشید. انگار که خاطره‌ای بس بعید را به خاطر آورده باشد. - ...من...
عقب
بالا پایین