حسین حائریان

  1. نازلـی

    دلنوشته [ حسین حائریان ]

    همیشه به احساساتش حسودیم می شد... احساساتی که از بروز دادنش هیچ ترسی نداشت...اگه می خندید از ته دل بود... اگه غمگین می شد بغضش رو نمی خورد... نمیدونم چه بلایی سر زندگیش اومد که گوشه نشین شد... نه جایی می رفت ؛ نه کسی رو تو خلوتش راه می داد یک سال ازش بی خبر بودم تا اینکه تو یه دورهمی اتفاقی...
عقب
بالا پایین