تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
فصل چهارم: دستور خرگوش سفید


خرگوش سفید برای بردن دستکش و باد بزن برمی گردد اما آن مکان از بین رفته است، او که آلیس را با خدمتکارش مری آن اشتباه گرفته دستور می دهد آلیس به خانه برود و یک جفت دستکش و باد بزن برایش بیاورد.



آلیس به خانه خرگوش می رود و یک بطری پیدا می کند، کنجکاوانه آن را می نوشد و آن قدر بزرگ می شود که کل فضای اتاق را پر می کند.





خرگوش عصبانی به جستجوی آلیس می رود، او که با کمک سایر حیوانات نیز نمی تواند آلیس را بیرون بیاورد، سرانجام سنگریزه هایی به سمت آلیس پرتاب می کند که به نان قندی تبدیل شده و آلیس با خو*ردن آن ها خیلی کوچک می شود.



آلیس از دست آن ها فرار می کند و در جنگل به دنبال چیزی می گردد تا با خوردنش قد طبیعی خود را به دست آورد، در همین حین با یک کرم ابریشم که در حال قلیان کشیدن است روبرو می شود.




فصل پنجم: نصیحت کرم ابریشم


آلیس ماجرایش را برای کرم تعریف می کند و می گوید که می خواهد قدش کمی بلندتر شود. کرم به او توصیه می کند کمی قارچ بخورد.



آلیس شروع به خو*ردن قارچ می کند و سرانجام به قد طبیعی اش برمی گردد.



فصل ششم: خوک و فلفل



آلیس وارد خانه ای می شود و در آن جا با یک دوشس و کودکش، زن آشپز و گربه چشایر پوزخند به ل*ب روبرو می شود، فلفل در همه اتاق پخش شده است.



بعد از کمی صحبت، ناگهان آشپز شروع به پرتاب کردن چیزها به سمت دوشس و کودکش می کند. دوشس کودک را به آلیس می دهد و می گوید که قرار است بعد از ظهر با ملکه چوگان بازی کند و باید برود.


کودک در آغو*ش آلیس شروع به خرخر کردن می کند، به یک خوکچه تبدیل می شود و به سمت جنگل می رود.



آلیس گربه چشایر را می بیند که روی شاخه ای نشسته و از او درباره مسیری که باید برود سوال می کند، گربه می گوید یک جاده به خانه خرگوش و یک جاده به خانه کلاه دوز می رسد، آلیس جاده خرگوش را انتخاب می کند و گربه ناپدید می شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
فصل هفتم: چای دیوانگان

آلیس به خانه خرگوش می رسد و خرگوش و کلاه دوز را می بیند که دور یک میز بزرگ نشسته و چای می نوشند در حالی که یک موش صحرایی بین آن ها خوابیده است.


آن دو می گویند جایی برای آلیس ندارند اما آلیس بر خلاف میل شان روی صندلی می نشیند. بعد از کمی صحبت درباره زمان و طرح معماهای مختلف، موش صحرایی از خواب بیدار شده و شروع به تعریف داستان خود می کند.



آلیس موش صحرایی را سوال پیچ کرد، این کار باعث می شود دیگران او را بی ادب بدانند و آلیس آن ها را ترک کند.



آلیس به درختی می رسد که دری روی آن وجود دارد، او با عبور از در وارد باغ زیبایی می شود.





فصل هشتم: زمین چوگان ملکه

آلیس در این باغ با باغبانانی روبرو می شود که در حال رنگ کردن گل ها هستند، آن ها به آلیس می گویند که اشتباهی به جای گل قرمز گل سفید کاشته اند و با قرمز کردن گل ها کاری می کنند که ملکه این موضوع را نفهمد.


آلیس با ملکه روبرو می شود، ملکه که متوجه کار باغبانان شده دستور می دهد سر آن ها را قطع کنند اما آلیس به آن ها کمک می کند تا پنهان شوند.


ملکه آلیس را به بازی چوگان دعوت می کند، آن ها وارد زمین چوگان می شوند و آلیس در کمال تعجب متوجه می شود عناصر بازی موجودات زنده، توپ ها جوجه تیغی و راکت ها فلامینگو می باشند.


با شروع بازی همه چیز در هم و شلوغ می شود و ملکه مدام سر این و آن داد می زند و می گوید “سرش را ببرید … سرش را ببرید!”


آلیس با خرگوش سفید روبرو می شود، خرگوش به او می گوید که دوشس به دلیل تاخیر و بحث با ملکه به زندان افتاده است.


در حین بازی ناگهان سر گربه چشایر در هوا ظاهر می شود، پادشاه که از دیدن این گربه خوشش نمی آید تصمیم می گیرد او را از بین ببرد اما چون گربه بدنی ندارد قطع کردن سرش مشکل زا می شود.


آلیس پیشنهاد می کند از دوشس که در زندان است راه حل را بپرسند اما وقتی دوشس را می آورند گربه ناپدید می شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
فصل دهم: رق*ص

لاک پشت، شیر دال و آلیس مدتی با هم صحبت می کنند و رق*ص و آواز راه می اندازند. بعد از مدتی آلیس، لاک پشت را در حالی که هنوز آواز می خواند ترک می کند.





فصل یازدهم: چه کسی نان قندی ها را دزدیده است؟

وقتی آلیس نزد پادشاه و ملکه برمی گردد جمعیت زیادی را مشاهده می کند که برای محاکمه سرباز دزد نان قندی جمع شده اند، در حالی که خرگوش سفید دادستان و پادشاه قاضی دادگاه است و داوران نیز چندان باهوش نیستند.

شاهدان فراخوانده می شوند، شاهد اول کلاه دوز است که هیچ مدرکی ندارد. شاهد بعدی آشپز دوشس است که می گوید نان قندی ها از فلفل درست شده اند و شاهد سوم آلیس است.





فصل دوازدهم: شهادت آلیس

آلیس که به تدریج در حال بزرگ شدن است به پادشاه می گوید که چیزی در مورد نان قندی ها نمی داند.


پادشاه حکم می دهد همه افرادی که قدشان بیشتر از یک کیلومتر است باید از آن جا خارج شوند. آلیس مخالفت کرده و با پادشاه بحث می کند، ملکه حکم قطع کردن سر آلیس را می دهد اما کسی به این دستور توجه نمی کند و آلیس نیز که بزرگ شده دیگر از چیزی نمی ترسد.


ناگهان همه چیز به هم می ریزد و آلیس خودش را می بیند که سرش را روی دامن خواهرش گذاشته است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
جملات طلایی کتاب

  • اگر نمی دانی کجا می روی پس مهم نیست از چه راهی بروی.

  • آلیس با خودش فکر کرد: “تا وقتی شروع نکند نمی توانم بفهمم چطور تمامش می کند”

  • به هر حال، در تلاش کردن هیچ گونه ضرر و آسیبی وجود ندارد.

  • او کلا توصیه های بسیار خوبی به خودش می کرد، گرچه به ندرت به آن ها توجه می کرد.

  • بازگشت به دیروز فایده ای ندارد زیرا من آن زمان آدم دیگری بوده ام.

  • من چه کسی در جهان هستم؟ این معمای خوبی است.

  • پادشاه گفت: “از ابتدا شروع کنید و ادامه دهید تا زمانی که به نتیجه برسید، سپس متوقف شوید”
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
May
13,949
20,889
238
Shz
وضعیت پروفایل
خودت شاید نمی‌دانی چه کردی با دلم اما، دل یک ادم سرسخت را بردی خدا قوت!
شخصیت های کتاب

برخی از مهم ترین شخصیت های کتاب آلیس در سرزمین عجایب عبارتند از:

  • آلیس: قهرمان هفت ساله داستان است که معتقد است جهان منظم و پایدار می باشد، او نسبت به محیط اطراف خود کنجکاوی سیری ناپذیری دارد و سرزمین عجایب درک او از جهان را به چالش می کشاند.
  • خرگوش سفید: موجود شگفت انگیز دنیای عجایب که باعث می شود آلیس پا به این سرزمین بگذارد. خرگوش سفید اهمیت زیادی در روال داستان دارد اما گاهی رفتار جنون آمیز، ترسو و گه گاه پرخاش گر از خود نشان می دهد.
  • ملکه قلب ها: حاکم سرزمین عجایب است که بسیار سخت گیر و سلطه گر می باشد و دائما فریاد می زند: “سرش را قطع کنید!”
  • پادشاه قلب ها: پادشاه ناکارآمد و دوست نداشتنی که مانند ملکه بی رحم نیست و دستورات اعدام او را خنثی می کند.
  • گربه چشایر: گربه ای که همیشه در حال پوزخند زدن است و هر وقت بخواهد ظاهر شده و ناپدید می شود. گربه چشایر ذکاوت بالایی دارد و جنون سرزمین عجایب را به آلیس توضیح می دهد.
  • دوشس: دختر عموی بسیار زشت ملکه است که ابتدا با آلیس رفتار بی رحمانه ای دارد اما بعدا رفتارش بسیار محبت آمیز می شود.
  • کرم ابریشم: موجودی عجیب که روی قارچ نشسته است، قلیان می کشد و با آلیس رفتار تحقیر آمیزی دارد. او به آلیس نشان می دهد که با خو*ردن قارچ می تواند کوچک و بزرگ شود.
  • کلاه دوز: یک فرد کلاه به سر کوچک و بی تربیت که در زمان ابدی چای زندگی می کند. کلاه دوز دیوانه از نا امید کردن آلیس لذ*ت می برد.
  • خرگوش مارچ: همراه چای کلاه دوز که او نیز از نا امید شدن آلیس احساس خوبی پیدا می کند.
  • موش صحرایی: همدم کلاه دوز و خرگوش مارچ در صرف چای که اغلب اوقات در خواب به سر می برد.
  • شیر دال: خدمتکار ملکه که با آلیس دوست می شود.
  • لاک پشت خیالی: او رفتار دوستانه ای با آلیس دارد اما تا حد زیادی احساساتی و خود شیفته است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا