آهنگ های علی عظیمی
Matin-ms کاربر انجمن کاربر انجمن عضویت 7/6/20 ارسال ها 1,668 امتیاز واکنش 3,973 امتیاز 133 سن 23 محل سکونت دارالمجانین بغلی وضعیت پروفایل بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده... 17/1/24 #1 آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
Matin-ms کاربر انجمن کاربر انجمن عضویت 7/6/20 ارسال ها 1,668 امتیاز واکنش 3,973 امتیاز 133 سن 23 محل سکونت دارالمجانین بغلی وضعیت پروفایل بیا برگرد تا خونه از عادتت سیر نشده... 17/1/24 #2 چ فکر میکنی که بادبان شکسته زورقه به گل نشسته ایست زندگی در این خرابه ریخنه که رنگ عافیت از نو گریخته به بن رسیده راه بسته ایست زندگی هوا بد است و با کدام باد میری که ابر تیره ای گرفته سینه ی تورا که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو پا نمی شود گذر ز ناهموار این راهه سر به ناکجای پر پیچو خم, شب استو باهم در این گرد باد هم سفریم باهم ما شاهکار خلقتیم شاکیان ظلمتیم در بندیم و ازاد از هفت دولتیم با ذهن های سنتی در انتطار نعمتی تشنه ی حقیقتو خسته از نصیحتیم چون برای ما رو تخت سیاه قرض خیرو شر کشید در شاخه های دلخوشیشو سر کشید سر برید در تلخ نلخ کام ها که جان زهرو سر کشید در در در وقت تعظیم همه جان کشان جا نمازیم همه محتاج دعا از راه راست بی نیازیم باید تقدیر ماست شام تارو دوره کردن اما تصیر ماست اشتباهو توبه کردن در سر سپردن به حال دیروز غبطه خوردن باید زندگی کرد قبل مردن جهان چو ایینه ی شکسته ایست که سر به راست هم در او شکسته می نماید چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ که راه بسته راه بسته می نمایدت زمان بی کرانه را تو با شمار کام عمر ما نسنج ب پای او دمی سیت این درنگه دردو رنج ب سان رود که در نشیب دره سر ب سنگ میزند رونده باش امید هیچ معجزی نباش زنده باش زمان بی کرانه را تو با شمار کام عمر ما نسنج ب پای او دمی سیت این درنگه دردو رنج ب سان رود که در نشیب دره سر ب سنگ میزند رونده باش امید هیچ معجزی نباش زنده باش آخرین ویرایش توسط مدیر: 17/1/24
چ فکر میکنی که بادبان شکسته زورقه به گل نشسته ایست زندگی در این خرابه ریخنه که رنگ عافیت از نو گریخته به بن رسیده راه بسته ایست زندگی هوا بد است و با کدام باد میری که ابر تیره ای گرفته سینه ی تورا که با هزار سال بارش شبانه روز هم دل تو پا نمی شود گذر ز ناهموار این راهه سر به ناکجای پر پیچو خم, شب استو باهم در این گرد باد هم سفریم باهم ما شاهکار خلقتیم شاکیان ظلمتیم در بندیم و ازاد از هفت دولتیم با ذهن های سنتی در انتطار نعمتی تشنه ی حقیقتو خسته از نصیحتیم چون برای ما رو تخت سیاه قرض خیرو شر کشید در شاخه های دلخوشیشو سر کشید سر برید در تلخ نلخ کام ها که جان زهرو سر کشید در در در وقت تعظیم همه جان کشان جا نمازیم همه محتاج دعا از راه راست بی نیازیم باید تقدیر ماست شام تارو دوره کردن اما تصیر ماست اشتباهو توبه کردن در سر سپردن به حال دیروز غبطه خوردن باید زندگی کرد قبل مردن جهان چو ایینه ی شکسته ایست که سر به راست هم در او شکسته می نماید چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ که راه بسته راه بسته می نمایدت زمان بی کرانه را تو با شمار کام عمر ما نسنج ب پای او دمی سیت این درنگه دردو رنج ب سان رود که در نشیب دره سر ب سنگ میزند رونده باش امید هیچ معجزی نباش زنده باش زمان بی کرانه را تو با شمار کام عمر ما نسنج ب پای او دمی سیت این درنگه دردو رنج ب سان رود که در نشیب دره سر ب سنگ میزند رونده باش امید هیچ معجزی نباش زنده باش