تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره ارتقای قلم

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 146
  • پاسخ ها 18
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
Negar-1698782748322.png

نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @maeesh
مشاور: @VIXEN
|مدیریت بخش کتاب|
 
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
@maeesh عزیزم لطفا یه پارت از رمانت + مشکلت رو برام بفرست.
 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Jan
11
19
3
سلام خسته نباشید
مشکلم اینه توانجمن دیگه‌ای درحال تایپه
وبیشترشونوشتم وویرایش وتغییرسخته وناظرگفت خیلی چیزاروبایدنمیدونم ویرایش وایناانجام بدم
دیباچه

گاهی باید رفت، حتی از پیش عزیزی که دیگر نداریش...
باید بری و برای عزیز آینده بسازی زندگی خودت و اورا، باید نگذری از حقی که به گردن شماست و بگذری از چیزی که دیگر نیست.
رفتن به این معنی نیست مهم نیست، به خاطر مهم بودن باید رفت... ‌‌.
***
از پله‌ها اومدم پایین و پریدم ب*غل رهام:
  • سلام داداشی خسته نباشی.
  • سلام نفس من ممنون؛ چه‌طوری؟
  • خوبم تو چه‌طوری؟
  • به خوبی تو عزیزم.
هیراد اومد سمت رهام.
  • سلام داداش خسته نباشی.
  • سلام ممنون.
هیراد رهام رو ب*غل کرد، ولی رهام مجبوری بغلش کرد.
بزارید خودم رو معرفی کنم:
- من رها بیست و یک سالمه رها سلیمی، رهام برادرمه ‌که پنج سال از من بزرگ‌تره؛ مادرم وقتی ده سالم بود فوت کرد و بابام یک سال بعدش زن گرفت؛ هما و هیراد پسرشه که هفت سالشه.
وقتی دوازده سالم بود به‌خاطر کار بابام اومدیم لندن؛ آزاد می‌چرخم ولی حد خودم رو می‌دونم؛ موهام تا یه‌کم پایین‌تره کمرم میاد و مشکیِ و .
چشم‌هام که جفت چشم‌های رهام و مامانه آبی آسمونی و ل*ب‌های قلوه‌ای؛ دماغی که عمل کردم و عروسکیِ؛ اندامی ورزشکاری و رو فرم با کمک باشگاه. ابروهام رو لیفت کردم، مژه‌هام طبیعی بلنده و پوستم سفیده.
رهام مثل من چشم‌هاش آبیه و ریش مرتب، پوستی که از من یکم سبزه‌ترِ؛ ابروهای پر پشت مشکی؛ موهای مثل من که خیلی مدل خوشگلی زده، ما شبیه مامان هستیم و هیراد شبیه بابا! چشم مشکی صورت و موهاش بور، و هما یه زن خوش قیافه؛ ولی با من زیاد خوب نیست؛ شاید چون بابا من رو یه‌جوری دیگه دوست داره و میگه شبیه ریحانه‌ام مامانم. دلم براش تنگ شده خیلی زیاد؛ نه ساله نرفتم سر خاکش.
- آبجی گلم چرا تو فکره؟
بغلش کردم.
  • دلم برای مامانی تنگ شده.
  • دل منم براش تنگ شده، بهت قول میدم ببرمت سر خاکش.
  • باشه هر چه زودتر بهتر.
  • چشم شما فقط بخند.
لبخندی زدم که لپم رو بو*س کرد.
من فوق دیپلم گرفتم و دیگه نرفتم دانشگاه، فوق دیپلم حسابداری.
  • اگه رها خانوم یه دونه بوسم کنه، می‌خوام غافل‌گیرش کنم.
  • چی؟ چه غافل‌گیری؟
  • اول بو*س.
بوسش کردم و منتظر نگاش کردم.
- با آیدین حرف زدم، با اومدنت موافقت کرد.
نزدیک بود جیغ بزنم، از گردنش آویزون شدم و ما*چ ‌موچ بو*س کردم که من رو از خودش جدا کرد.
  • اَه ‌اه حالم بد شد؛ عنتر اه.
  • زهرمار از خدات هم باشه .
آیدین سر گروه گروهی که رهام توشه و ایرانی هم هست؛ رهام هشت ساله داخل یک گروه پلیس مخفی لندنِ؛ من هم عاشق پلیسی بودم، قرار بود با سرگروه صحبت کنه من هم برم تو گروه؛ چون چند تا زن دیگه هم عضوش هستن.
  • قربونت برم من، رهام دستت درد نکنه.
  • خدانکنه فقط فعلاً به بابا نگو.
  • چشم.
  • بی‌بلا راستی، قراره پس فردا بریم اون‌جا؛ از دهنت نپره آیدین صداش کنی باید بگی آقای فرهادی.
  • باشه.
  • یه پسر ایرانی دیگه هم اون‌جاست، اسمش علیِ ما سه تا دوست‌های صمیمی هستیم؛ باهاش آشنا میشی.
  • باشه.
  • خب این زن ‌بابا کجاست؛ یه چایی به ما بده؟
  • رفته خرید. باز خوبه به تو چایی میده؛ من که از گشنگی می‌میرم.
  • یعنی چی؟
  • یعنی همین، نهار و صبحونه که نیست! صبح تا شب فقط غذای بیرون می‌خورم.
  • الان داری بهم میگی؟
  • اوایل خوب بود تازگی‌ها این‌جوری شده!
  • باید با بابا صحبت کنم.
  • اوهوم، الان خودم برات قهوه میارم.
  • نه چایی می‌خوام.
  • چشم رو دو تا چشم‌های کورم.
خندید برای خودم و خودش چایی ریختم و با کیک خوردیم.
 
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
سلام خسته نباشید
مشکلم اینه توانجمن دیگه‌ای درحال تایپه
وبیشترشونوشتم وویرایش وتغییرسخته وناظرگفت خیلی چیزاروبایدنمیدونم ویرایش وایناانجام بدم
دیباچه

گاهی باید رفت، حتی از پیش عزیزی که دیگر نداریش...
باید بری و برای عزیز آینده بسازی زندگی خودت و اورا، باید نگذری از حقی که به گردن شماست و بگذری از چیزی که دیگر نیست.
رفتن به این معنی نیست مهم نیست، به خاطر مهم بودن باید رفت... ‌‌.
***
از پله‌ها اومدم پایین و پریدم ب*غل رهام:
  • سلام داداشی خسته نباشی.
  • سلام نفس من ممنون؛ چه‌طوری؟
  • خوبم تو چه‌طوری؟
  • به خوبی تو عزیزم.
هیراد اومد سمت رهام.
  • سلام داداش خسته نباشی.
  • سلام ممنون.
هیراد رهام رو ب*غل کرد، ولی رهام مجبوری بغلش کرد.
بزارید خودم رو معرفی کنم:
- من رها بیست و یک سالمه رها سلیمی، رهام برادرمه ‌که پنج سال از من بزرگ‌تره؛ مادرم وقتی ده سالم بود فوت کرد و بابام یک سال بعدش زن گرفت؛ هما و هیراد پسرشه که هفت سالشه.
وقتی دوازده سالم بود به‌خاطر کار بابام اومدیم لندن؛ آزاد می‌چرخم ولی حد خودم رو می‌دونم؛ موهام تا یه‌کم پایین‌تره کمرم میاد و مشکیِ و .
چشم‌هام که جفت چشم‌های رهام و مامانه آبی آسمونی و ل*ب‌های قلوه‌ای؛ دماغی که عمل کردم و عروسکیِ؛ اندامی ورزشکاری و رو فرم با کمک باشگاه. ابروهام رو لیفت کردم، مژه‌هام طبیعی بلنده و پوستم سفیده.
رهام مثل من چشم‌هاش آبیه و ریش مرتب، پوستی که از من یکم سبزه‌ترِ؛ ابروهای پر پشت مشکی؛ موهای مثل من که خیلی مدل خوشگلی زده، ما شبیه مامان هستیم و هیراد شبیه بابا! چشم مشکی صورت و موهاش بور، و هما یه زن خوش قیافه؛ ولی با من زیاد خوب نیست؛ شاید چون بابا من رو یه‌جوری دیگه دوست داره و میگه شبیه ریحانه‌ام مامانم. دلم براش تنگ شده خیلی زیاد؛ نه ساله نرفتم سر خاکش.
- آبجی گلم چرا تو فکره؟
بغلش کردم.
  • دلم برای مامانی تنگ شده.
  • دل منم براش تنگ شده، بهت قول میدم ببرمت سر خاکش.
  • باشه هر چه زودتر بهتر.
  • چشم شما فقط بخند.
لبخندی زدم که لپم رو بو*س کرد.
من فوق دیپلم گرفتم و دیگه نرفتم دانشگاه، فوق دیپلم حسابداری.
  • اگه رها خانوم یه دونه بوسم کنه، می‌خوام غافل‌گیرش کنم.
  • چی؟ چه غافل‌گیری؟
  • اول بو*س.
بوسش کردم و منتظر نگاش کردم.
- با آیدین حرف زدم، با اومدنت موافقت کرد.
نزدیک بود جیغ بزنم، از گردنش آویزون شدم و ماچ ‌موچ بوس کردم که من رو از خودش جدا کرد.
  • اَه ‌اه حالم بد شد؛ عنتر اه.
  • زهرمار از خدات هم باشه .
آیدین سر گروه گروهی که رهام توشه و ایرانی هم هست؛ رهام هشت ساله داخل یک گروه پلیس مخفی لندنِ؛ من هم عاشق پلیسی بودم، قرار بود با سرگروه صحبت کنه من هم برم تو گروه؛ چون چند تا زن دیگه هم عضوش هستن.
  • قربونت برم من، رهام دستت درد نکنه.
  • خدانکنه فقط فعلاً به بابا نگو.
  • چشم.
  • بی‌بلا راستی، قراره پس فردا بریم اون‌جا؛ از دهنت نپره آیدین صداش کنی باید بگی آقای فرهادی.
  • باشه.
  • یه پسر ایرانی دیگه هم اون‌جاست، اسمش علیِ ما سه تا دوست‌های صمیمی هستیم؛ باهاش آشنا میشی.
  • باشه.
  • خب این زن ‌بابا کجاست؛ یه چایی به ما بده؟
  • رفته خرید. باز خوبه به تو چایی میده؛ من که از گشنگی می‌میرم.
  • یعنی چی؟
  • یعنی همین، نهار و صبحونه که نیست! صبح تا شب فقط غذای بیرون می‌خورم.
  • الان داری بهم میگی؟
  • اوایل خوب بود تازگی‌ها این‌جوری شده!
  • باید با بابا صحبت کنم.
  • اوهوم، الان خودم برات قهوه میارم.
  • نه چایی می‌خوام.
  • چشم رو دو تا چشم‌های کورم.
خندید برای خودم و خودش چایی ریختم و با کیک خوردیم.
ناظرت درست گفته عزیزم، خیلی ایرادات داری.
 
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
الان دونه به دونه باهم میریم جلو و اصلاحشون می‌کنیم.
 
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
اول این‌که بافتی که می‌خوای باهاش رمانت رو بنویسی چیه؟ چون دوگانگی داره.
اگر می‌خوای مونولوگ محاوره بنویسی، همه رو محاوره بنویس و اگر می‌خوای ادبی باشه کامل ادبی بنویس و سعی کن حواست رو جمع کنی. درباره‌ی دیالوگ‌ها محاوره بودنشون اوکیه.✅
 
آخرین ویرایش:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
دوم این‌که خیلی دقت کن کلمات رو صحیح بنویسی، مثلا یه ایراد که داشتی این بود که نوشته بودی:
بزارید، بزارید حالت محاوره‌ی بگذارید هست پس نوشتنش هم باید با ذال باشه پس درواقع "بذارید" درسته✅
و این‌که ما کلاس دوم یا اول بود که فهمیدیم اگر فعلی رو در جمله حذف می‌کنیم برای راحتی بیان، از "ه" آخر استفاده می‌کنیم، مگه نه؟
مثلا:
رهام هشت ساله داخل یه گروه پلیسی توی لندنــه. ✅
"رهام هشت سالِ داخل یه گروه پلیسی توی لندنِ" اشتباهه❌
سعی کن به طور مکرر و زیاد هم از نقطه ویرگول ؛ استفاده نکنی.💚
 
آخرین ویرایش:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
سوم این‌که، توصیفاتت از حالت حرف زدن شخصیت‌ها خیلی کمه و اصلا نیست. ببین ما وقتی داریم حرف می‌زنیم یه لحنی داریم، مثلا:
او را ب*غل کردم و با لبخند گفتم:
- (دیالوگ)
این میشه توصیف درست و دیالوگ درست.
چند مثال دیگه:
بغض کرده نگاهش کردم و ل*ب زدم:
- داداش... داداشی... .
(هم توی توصیفاتت و هم توی خود متن دیالوگ بغض کردنش رو نشون بده! حتی بهتره بغض کردنش رو توصیف کنی نه این‌که صرفا بگی. چطوری؟ "با سد بزرگی که در گلو داشتم و مانع حرف زدنم میشد، صدایش زدم"✅)
متوجه شدی عزیزم؟
 
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
نکته چهارم، توصیفات شخصیت و فضا!
عزیزدلم، وقتی می‌خوای شخصیتت رو معرفی کنی، ننویس "سلام من فلانی‌ام چشمام آبیه موهام مشکیه پوستم... " این‌طوری مخاطب نه تنها یادش نمی‌مونه که پوست و موی شخصیتت چه رنگی بود بلکه نمی‌تونه درست تصورش کنه و گیج میشه. تو باید برای ارتباط بهتر با مخاطب و به یاد موندنی بودن شخصیتت، از توصیفات غیرمستقیم استفاده کنی. چطوری؟ مثلا:
"دستم رو توی موهای پر کلاغیم بردم و کلافه به رهام نگاه کردم، می‌دونستم می‌تونه غمم رو از چشمای آبی کدر شدم بفهمه، با این‌حال حرفی نزدم و اون به صدا زدن ادامه داد:
- رها؟ رها!
صدای رهام هم بم‌تر از حد معمولش بود و حتما اون هم دلش مثل من گرفته. دست لاغرم رو از موهام بیرون کشیدم و به گلوله‌ی موی توی دستم نگاه کردم."
توی این متن ما تقریبا نصف ویژگی‌های رها و حتی اسمش رو گفتیم بدون این‌که مخاطب گیج بشه. حتی صدای رهام و حالات درونی رها رو هم توصیف کردیم و مخاطب فهمید رها از استرس و ناراحتی شدیدی رنج می‌بره(ریزش مو)، هم‌چنین فهمید دست‌های لاغر، موهای مشکی و چشمای آبی داره!، این نمونه یک توصیف درسته✅
البته توی مواردی اگه ژانرت جوری بود که راوی می‌خواست مستقیما با مخاطب‌ها حرف بزنه، معرفی کردن خودش هیچ اشکالی نداره اما بازم نباید پشت سر هم و چکشی توصیفات رو انجام بده، مگر این‌که حرفاش طنز باشه و مخاطب به یادش بمونه.👌
توصیفات فضا چجوریه؟ درست همین‌طوری که گفتم. دقت کن که اگه فضا رو توصیف نکنی اصلا نمی‌تونی نمره خوبی بگیری و مخاطب هم نمی‌تونه با رمانت درست ارتباط بگیره. سعی کن همه توصیفاتت متعادل و اندازه باشه. الان یه مثال از توصیف درست می‌زنم برات:
" از پله‌های سفید پایین اومدم و از پشت سر به رهامی که داشت با ساعت استیلش ور می‌رفت؛ نزدیک شدم. سمت چپم رو نگاه کردم که کوسن‌های سفید مبل‌های راحتی، چشمم رو گرفتن. یکی از اون‌ها رو برداشتم... "
خب، الان ما فهمیدیم که خونه‌ی رها مبل‌های راحتی داره و پله‌هاش سفیده، اصلا و ابدا نیا بگو که " خونه‌ی ما خیلی بزرگه و تریبلکسه، یه طرفش اشپزخونه‌ی بزرگیه که توش فلان داره و سمت دیگش مبل‌های راحتی جلوی تیوی رو گرفتن و..." چون مخاطب طراح دکور داخلی نیست و گیج میشه.❌
 
آخرین ویرایش:
▪️سردبیر روزنامه ربلز▪️
نویسنده
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
منتقد انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین‌ مقام‌دار سال
Nov
882
5,054
118
« لـبِ شَط »
وضعیت پروفایل
[وضعیت خاصی ندارم.]
نکته‌ی دیگه اینه که توی شخصیت‌پردازیت از شخصیت‌های جدید و جالب استفاده کن. سعی کن تکراری و کلیشه ننویسی، از اون‌جا که رها اینا اصل و نسب ایرانی دارن، نمی‌تونن همشون چشم آبی باشن و یا حداقل چند نفر از خانواده چشم‌های مشکی، قهوه‌ای و... دارن چون رایج‌تر و طبیعی‌تره! سعی کن ل*ب‌های چند نفر رو معمولی و باریک و با اشکال مختلف توصیف کنی چون همه قرار نیست ل*ب قلوه‌ای باشن و دور از منطقه.
سعی کن چهره‌ها رو بر اساس تیره و نژاد بنویسی، مثلا اگه دختره آذری بود، خب برو تحقیق کن ببین چه رنگ چشمی رایج‌تره و اگه می‌خوای شخصیتت خاص باشه، سعی کن اخلاق و الگوی رفتاریش رو خاص طراحی کنی، البته یکی دو تا چشم آبی برای استثنا اصلا مشکلی نداره. ✅
 

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا