تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره ارتقای قلم

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 119
  • پاسخ ها 34
وضعیت
موضوع بسته شده است.
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @shima1369
مشاور: @زهرارمضانی

|مدیریت بخش کتاب|
 
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
سلام خدمت شما نویسنده عزیز
لطفاً یک پارت از رمانتون رو ارسال کنید و مشکلتون رو بفرمایید @shima1369
 
کاربر اخراجی
کاربر انجمن
Feb
19
4
3
سلام من رمانو خصوصی براتون فرستادم مشکلی هم از نظر خودم ندارم رمان کامل هست پا*رتی نیست
 
کاربر اخراجی
کاربر انجمن
Feb
19
4
3
اگر کامل وقت ندارید مطالعه کنید من عکسشو براتون فرستادم، فقط جسارتا یه جوری راهنمایی کنید که متوجه بشم چی میگید حرف فلسفی زدن رو من نمی‌فهمم مشکل کارم کجاست
 

پیوست ها

  • Screenshot_20221028-213649.png
    Screenshot_20221028-213649.png
    494.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • Screenshot_20221028-205554.png
    Screenshot_20221028-205554.png
    604.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • Screenshot_۲۰۲۴۰۲۲۵_۱۶۱۹۳۲_Adobe Acrobat.jpg
    Screenshot_۲۰۲۴۰۲۲۵_۱۶۱۹۳۲_Adobe Acrobat.jpg
    375.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0
  • Screenshot_۲۰۲۴۰۲۲۵_۱۶۱۹۲۵_Adobe Acrobat.jpg
    Screenshot_۲۰۲۴۰۲۲۵_۱۶۱۹۲۵_Adobe Acrobat.jpg
    411.9 کیلوبایت · بازدیدها: 0
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
خب ابتدا از چون همه چی رمان تکمیل شده است از همون صفحه اول شروع میکنم ( از خلاصه و مقدمه فاکتور میگیرم)

شروع رمان کلیشه است عزیزم، اینکه اینقدر تند و سریع از زبون پریسا حرف زدی و میگی چشم هاش رو باز کرد و از خونه دوستش به سمت خونه خودش می‌رفت که یکدفعه دستمال جلوی دهنش قرار گرفت و تمام!
پر بال و دادن و خواننده رو به محیطی که پریسا گرفتار اون شده از شما یک نویسنده‌ی قوی میسازه حالا این حرفم یعنی چی؟
الان میگم
به سختی در حالی که انگار به پلک‌هام وزنه‌های صد کیلویی وصل کرده بودن، چشم‌های ناتوانم رو باز کردم، به اطرافم نگاهی انداختم. فضای خفقان آور انباری که گرفتار اون شده بودم تنها باعث ایجاد دل‌پیچه‌ در من شد. بوی آهن زنگ زده و رطوبت تمام ریه‌ام رو پر کرده بود.
خواستم دستم رو تکون بدم که با بسته بودن اونها مواجه شدم، طناب پیچیده شده دور پاهام اونقدر سفت بود که احساس می‌کردم خون به پاک نمی‌رسه؛ خواستم جیغ و فریاد بزنم و درخواست کمک کنم، اما دهنم با چسب بسته شده بود؛ جیغ زدم اما صدای ناله‌ مانند و آرومی از اعماق گلوم خارج شد؛ چشمام به اشک نشست و قلبم به تکاپو افتاد‌.
همین رو کم داشتم؛ سعی کردم به یاد بیارم که چطور به این وضع دچار شدم.
آخرین خاطراتم برای دیشب بود زمانی که از خونه‌ی دستم به قصد رفتن به خونه‌ی خودم بیرون زدم و بین راه دستمالی روی بینی‌ام قرار گرفت و من بیهوش شدم.

عزیزم اینجا اگه دقت کنی من اندکی توصیف حالت پریسا و توصیف مکان داشتم، نه اونقدر که نویسنده نتونه کنکاش کنه و گیج بشه نه اونقدر کم که هیچی نفهمه و سریع گذر کنه. البته باز هم میگم این گونه شروع شدن رمان کلیشه است و مطمئنم اگر رمان‌های قدیم جنایی یا معمایی رو خونده باشین با این شروع زیاد برخورد کردید.
@shima1369
 
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
موضوع دوم که شاید اندکی اذیت کننده بود
گاهی کلمات ادبی در محاوره دیده می‌شد مثال میزنم تا متوجه بشی
توی ذهنم هر چه دنبال دلیل میگشتم ❌
توی ذهنم هر چی دنبال دلیل می‌گشتم ✅
یاد همان روزی که مادرم جنازه ی غرق در خونشو توی حمام پیدا کرد. ❌
یاد همون روزی که مادرم جنازه‌ی غرق در خونش رو توی حموم پیدا کرد ✅

و حالا شما عزیزم یک مورد که عموما برای نوشتن کافه نویسندگان لازم هست رو رعایت نکردید
در نگارش فارسی اصول درست نویسی به این صورته « فاعل+ فعل» که این ابتدایی ترین موضوع که گاها بین فعل و فاعل ما گزاره هم داریم.
من از خونه ی دوستم داشتم می رفتم خونه ی خودمون ❌
من از خونه‌ی دوستم به خونه‌ی خودمون می‌رفتم ✅
منم همون موقع بود که خم شدم توی صورتشو ❌
منم همون موقع روی صورتش خم شدم و ✅
 
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
خب ابتدا از چون همه چی رمان تکمیل شده است از همون صفحه اول شروع میکنم ( از خلاصه و مقدمه فاکتور میگیرم)

شروع رمان کلیشه است عزیزم، اینکه اینقدر تند و سریع از زبون پریسا حرف زدی و میگی چشم هاش رو باز کرد و از خونه دوستش به سمت خونه خودش می‌رفت که یکدفعه دستمال جلوی دهنش قرار گرفت و تمام!
پر بال و دادن و خواننده رو به محیطی که پریسا گرفتار اون شده از شما یک نویسنده‌ی قوی میسازه حالا این حرفم یعنی چی؟
الان میگم
به سختی در حالی که انگار به پلک‌هام وزنه‌های صد کیلویی وصل کرده بودن، چشم‌های ناتوانم رو باز کردم، به اطرافم نگاهی انداختم. فضای خفقان آور انباری که گرفتار اون شده بودم تنها باعث ایجاد دل‌پیچه‌ در من شد. بوی آهن زنگ زده و رطوبت تمام ریه‌ام رو پر کرده بود.
خواستم دستم رو تکون بدم که با بسته بودن اونها مواجه شدم، طناب پیچیده شده دور پاهام اونقدر سفت بود که احساس می‌کردم خون به پاک نمی‌رسه؛ خواستم جیغ و فریاد بزنم و درخواست کمک کنم، اما دهنم با چسب بسته شده بود؛ جیغ زدم اما صدای ناله‌ مانند و آرومی از اعماق گلوم خارج شد؛ چشمام به اشک نشست و قلبم به تکاپو افتاد‌.
همین رو کم داشتم؛ سعی کردم به یاد بیارم که چطور به این وضع دچار شدم.
آخرین خاطراتم برای دیشب بود زمانی که از خونه‌ی دستم به قصد رفتن به خونه‌ی خودم بیرون زدم و بین راه دستمالی روی بینی‌ام قرار گرفت و من بیهوش شدم.

عزیزم اینجا اگه دقت کنی من اندکی توصیف حالت پریسا و توصیف مکان داشتم، نه اونقدر که نویسنده نتونه کنکاش کنه و گیج بشه نه اونقدر کم که هیچی نفهمه و سریع گذر کنه. البته باز هم میگم این گونه شروع شدن رمان کلیشه است و مطمئنم اگر رمان‌های قدیم جنایی یا معمایی رو خونده باشین با این شروع زیاد برخورد کردید.

@shima1369
البته که من کل قسمت پریسا رو نگفتم بلکه چیزایی که لازم بود رو اضافه کردم 🌱
 
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
دیالوگ نویسی کاملا اشتباه است.
لیلا:
ـ فرهاد بدبخت شدیم بیا بیمارستان
تعجب کردم و پرسیدم...
فرهاد:
ـ بیمارستان برای چی؟ چی شده مامان؟!
لیال:
ـ فرشته خودکشی کرده
گوشی موبایل از دستم افتاد و برای یک لحظه دنیا دور سرم چرخید... ❌


مادرم با شیون گفت:
- فرهاد بدبخت شدیم بیا بیمارستان!
تعجب کردم و پرسیدم:
- بیمارستان برای چی؟ چی شده مامان؟!
صدای گریه‌ی مادرم بیشتر شد جوری که سخت تونستم بفهمم چی میگه:
- فرشته خودکشی کرده!
گوشی موبایل از دستم افتاد و برای یک لحظه دنیا دور سرم چرخید... ✅

عزیزم دیالوگ محور بودن رمان شما باعث گیج شدن خواننده میشه که آیا الان فرهاد داره صبحت می‌کنه یا مادرش لیلا و اینکه نیازی نیست بنویسی گذشته می‌تونی بگی به گذشته های دور رفتم زمانی که....
 
کاربر اخراجی
کاربر انجمن
Feb
19
4
3
بعد ببینم نظر خود نویسنده مهم نیست؟ چی دوست داره؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا