تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر اشعاری در مورد گل آفتابگردان

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
جهان را به شاعران بسپارید

دیوارها فرو می ریزند و

مرزها رنگ می بازند

درختان به خیابان می آیند

در صف اتو*بو*س به شکوفه می نشینند

و پرندگان سوار می شوند و

به همه ی همشهریان

تخمه ی آفتابگردان تعارف می کنند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا .

ما همه‌ آفتابگردانیم.

اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی،

دیگر آفتابگردان‌ نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یک نفر مقابل گل آفتابگردان نشسته و به آن خیره شده بود، من هم سعی کردم مانند او رفتار کنم

حیرت انگیز بود، احساس کردم همه جهان در گل آفتابگردان خلاصه شده

این حس من بود، مدیتیشن آفتابگردان! و نوعی حس اطمینان شگفت انگیز در من ایجاد شد

تو می توانی همه جهان را در یک گل ببینی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
به آن چشم های درشت جان داری که همیشه،

تا زنده ام،

الهام بخش شعر و زندگی من خواهند بود.

بگو که من آن ها را شاد و جرقه افکن می خواسته ام.

به آن ها بگو که چه قدر دوست شان دارم،

بگو که آن ها آفتابند و من آفتابگردان،

و هنگامی که از من غایبند،

چه طور سرگشته و بی چاره و پریشان می شوم. ….
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تو می توانی

از پله ها بالا بروی

گل های آفتابگردان را

تماشا کنی،

برای پرنده ها نان خشک بریزی

اما نمی توانی

رویای زنی که با درخت آواز خوانده،

با پرنده ریشه زده،

و در دریا غرق شده را پس بگیری
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پرگار می شوم دور عاشقانه هایت

که خورشید بودن آنقدر به تو می آید

که تمام قارّه ها را در مغربت بخوابانی

و هر صبح از شرق آغوشم طلوع کنی

آنقدر که آفتابگردان ها به اتاقم حسادت کنند
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
توفان هایی سر چهار راه ها ایستاده اند و

انتظار مرا می کشند

و من به زورق نامت محتاجم

آفتاب را به سمت خانه ی تو گیج کرده ام

گل آفتابگردان وان گوگ

حضور تو چون شمعی ته دره کافی است

که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم

قرص ماه حل شده در آسمان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا