تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر اشعار سعاد الصباح

  • شروع کننده موضوع D A N I
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 962
  • پاسخ ها 46
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
منتقد انجمن
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,145
21,234
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?

در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم



در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم
که سرگذشت مرا دو نیم کرده است
مردی را می‌شناسم
که مرا مستعمره‌ی خود می‌سازد
آزادم می‌کند
گردهم می آوردَم
پراکنده‌ام می‌کند
و در دست‌های قدرتمندش پنهانم می‌کند

در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم
شبیه خدایان یونان
آذرخش از چشمان او می‌درخشد
و باران‌ها از دهان او فرومی‌ریزند
مردی را می‌شناسم
که وقتی در اعماق جنگل آواز سرمی‌دهد
درختان به دنبالش راه می‌افتند



مردی افسانه‌ای را می‌شناسم
که از بالاپوشش گندم بیرون می‌آورد
گیاهان را سبز می‌کند
و موسیقی چشم‌ها را می‌شنود
با او روی برف و آتش راه می‌روم
علی‌رغمِ دیوانگی باد و قهقهه‌ی توفان با او راه می‌روم
مثل خرگوش همراهش می‌روم
و هیچ‌وقت از او نمی‌پرسم کجا ؟

مردی را می‌شناسم
که غنچه‌هایِ در زهدانِ گل‌ها را می‌شناسد
از هزاران راز باخبر است
سرگذشت رودخانه‌ها را می‌داند
و نام گل‌ها را بلد است
او را در تمام ایستگاه‌های مترو
و سالن قطارها می‌بینم
مردی را می‌شناسم
که هرجا رفتم ، مثل سرنوشت در پی من آمد

در میان مردهای جهان مردی را می‌شناسم
که مثل معراج از زندگی من گذشت
و زبانِ گیاهان
زبانِ دوست داشتن
و زبانِ آب را به من آموخت
روزگار سخت اطرافِ مرا شکست
و نظم اشیاء را تغییر داد

مردی را می‌شناسم
که وقتی به او پناه بردم درونم زن را بیدار کرد
و بیابان قلبم را بیشه‌زار ساخت

سعاد الصباح
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
منتقد انجمن
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,145
21,234
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?

چیزی از موسیقی قلب را



دوستانم
قصدم این بود که برای شما بازگو کنم
همین امشب چیزی از شعر عاشقانه را
برای اینکه زن در همه زمانه ها
از هر نوع که بوده است
از هررنگ که باشد
سرش گیج می رفته است در برابر حرف عشق
قصدم این بود که شما رو بدزدم برای چند ثانیه
از کشور شن به کشور علف
قصدم این بود که برای شما بازگو کنم
چیزی از موسیقی قلب را
اما در زمانه عرب
نبض قلب هم متوقف می شود



دوستانم
چگونه در توانم است
که این وطن در چنگال را به حساب نیاورم
در واهمه را
ازاین ورشکستی روحی بگذرم
و این ناچیز شدن وطن پرستی را
و این قحط سالی و بی حاصلی را
دوستانم قصدم این بود که شما را وارد زمانه شعر کنم
اما متاسفانه جهان به درنده ی دیوانه تبدیل شده است
که شعر را تکه پاره می کند


دوستانم

خواهش کنم که از شما فرا بگیرم
چگونه آنکه در ته چاه است
می تواند برای آزادی ترانه بخواند
خواهش می کنم که از شما فرا بگیرم
چگونه گل می تواند از فنا سر در بیاورد
خواهش می کنم از شما فرا بگیرم
چگونه شاعر شعر می گوید
وقتی که همچون جوجه ای بر روی آتش تف داده می شود
نه این زمانه شعر است - نه این زمانه شاعر است
آیا گندم از جسد فقرا خواهد رویید
آیا گلی از داری سر بر خواهد آورد
و آیا از چشمان بیرون زده مردگان
گلهای سرخی خواهد رویید
آیا از تاریخ قتل شعر آگاه خواهی شد
و آیا از حافظه ی آهن قطره آبی بیرون خواهد زد
که همچون برنج چینی باشد
تکه پاره های کشته شدگان
وقتی کشته ای ، کشته شدگان را می گرید
و جمجه ای ، جمجمه دیگری را رثا می گوید
و کفشی - کفش دیگری را به خاک می سپارد
هیچ کس از قبر حلاج خبردار نیست
پس نیمی از کشته شدگان
در تاریخ فکر گمنام اند عشق

سعاد الصباح
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیرتالارویرایش+طراح آزمایشی وبتون
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
مدرس انجمن
ناظر رمان
منتقد انجمن
ویراستار انجمن
کپیست انجمن
ژورنالیست انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
Apr
3,145
21,234
218
یــه رویــــ?ــــای دور ... ?☝?
وضعیت پروفایل
زِندونی تو سِلولِ جِسم ..??✌?

نامه های عاشقانه قدیمی ام



ناگهان به ذهنم رسید
که امشب
نامه های عاشقانه قدیمی ام را باز کنم
و دوباره بخوانم
نمی دانستم که با آتش بازی می کنم
و گورم را با دستهایم باز می کنم
دقیقه ای نگذشته بود از خواندن
که انگشتهایم سوختند
بعد از دو دقیقه
چراغی که با نور آن نامه را می خواندم ،سوخت
بعد از سه دقیقه
پتوی رختخوابم آتش گرفت و لباس خوابم
و از من چیزی جز تلی از خاکستر نماند
نمی دانستم که نامه های عاشقانه
ممکن است به بمبهای ساعتی تبدیل شوند
و اگر به آنها دست بزنم منفجر می شوند
نمی دانستم که عبارتهای عاشقانه
ممکن است به گیوتینی تبدیل شوند



نمی دانستم که انسان
با خواندن نامه عاشقانه
می تواند زندگی کند
واگر دوباره آنها را بخواند
ممکن است بمیرد
عجب حماقتی مر تکب شدم
برداشتن سر پوش آتشفشان
آتشفشانی که
سالها خاموش است
وارد عجیب ماجرا جویی شده ام
هنگامی که غول را از چراغ جادویش بیرون آوردم
تمام وسایل اتاقم را نابود کرد
النگو ها و اوراق و کتابهایم را
ووسایل تزئینیم را
و مرا یک لقمه گاز زد
چون سیب .
آیا ممکن است زنی با نامه های عاشقانه اش
خود کشی کند
آیا ممکن است که با اراده خویش
خود را زیر چرخ اتوموبیل ها بیندازد
حروف افسونگر
و کلمات جنون آمیز

آیا ممکن است با خونسردی تمام
خود را بکشد
غرق کند در دریایی از مداد آبی
این همان کاریست که
امشب من انجام دادم
و آتش را بر ذهنم گشودم
و شی*طان را از خوابش بیدارکردم
ای پنهان آشکار

در زمان و مکان
خواندن نامه ام بعد از گذشت سالها از رفتنت
قتلگاه حقیقی است
و این منم که از تجربه خون آلودم
بیرون می آیم چنان مرغی سرکنده

سعاد الصباح


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,208
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
مردِ من
من هماره مبارزه می‌کنم
و مبارزه می‌کنم
تا زندگی ظفر یابد
تا درختان جنگل‌ها برگ برآرند
تا عشق به خانه‌ی مُردگان درآید
که فقط عشق می‌تواند
مُردگان را به حرکت درآرد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,208
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
آنگاه که می‌میرم
این حروف مرا به سوی تو خواهند آورد
بی‌آنکه به راستی چیزی عوض شود
ای عشق بزرگ من

آنگاه که می‌میرم
درون این ورق را خوب جست‌وجو کن
به غرفه کلماتم برو
تا مرا در میان سطرها بیابی
که چونان جغد دهشت
خاموش در پروازم

و آنگاه که اندوهگین شدی
و گوشه نوشته‌ام را آتش زدی
در کنارت حاضر می‌شوم
همچنان که جن‌ها حاضر می‌شوند
در قصه‌های شامی مادر بزرگم

آنگاه که آرزومندی مویشان را آتش میزد
آنگاه که این صفحه را خشمگین پاره کنی
فریاد درد مرا خواهی شنید

اما چون آن را در محبت نگاهت غرق کنی
بی‌گمان خورشید بر بالای گور من در بیروت
خواهد درخشید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,208
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
قول می‌دهم
وطن‌ات باشم
پس به من قول بده
پایتخت‌ام باشی
به تو
قول می‌دهم
که کشتی آرزوهایت باشم
و تو به من
قول بده
که آخرین بندرگاه‌ات باشم
به تو وعده داده‌ام
تا ابرت باشم
پس به من
قول بده
باران‌ام باشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار ترجمه
عضو کادر مدیریت
مدیر رسـمی تالار
گرافیست انجمن
Nov
2,379
20,208
193
20
خم یک کوچه?
وضعیت پروفایل
-پس زخم‌هامان چه؟ - نور از محل این زخم‌ها وارد می‌شود!
بعد از هر زخم تازه‌ای برمی‌گردی
و هربار
عزیزتر از قبل
هربار عمیق‌تر از قبل
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا