تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

اپیزود اپیزود سقوط | monje کاربر انجمن کافه نویسندگان

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,429
218
میان ستاره‌ای
نام اثر: سقوط
نویسنده: معصومه نجاتی (منجی)
ژانر: تراژدی_عاشقانه
ناظر : @خط بنفش

مقدمه:
عزیز من!
امروز برای من روز دیگریست!
نه همانند روزهایی که گذشت؛
و نه همانند روزهایی که خواهند آمد!
امروز برای من خورشید از جانب تو طلوع خواهد کرد و گویی کائنات تو را به من وعده داده است...!


توضیحات:
درباره‌ی احوالات و اتفاقاتی است که برای دخترکی دچار پیش می‌آید.
اتفاقاتی بعضا ریشه گرفته در توهمات ذهنش و گاه غمنامه ای که در زندگیش جاری می‌شود.
همراه این اثر باشید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
32553_4dfb9374e8969221fb23819b2e4ca1fa.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.



قوانین تایپ اپیزود، پادکست و دکلمه در انجمن کافه نویسندگان


هرگونه آثار شما در این بخش نباید کمتر از 7 پارت و بیشتر از 25 پارت شود.


شما می توانید پس از ارسال 5 پارت از اثر خود، درخواست نقد، درخواست تگ و درخواست جلد بدهید.

نکته : نقد اجباری می باشد و برای درخواست تگ حتما می بایست اثر شما نقد شده باشد.

درخواست نقد

درخواست نقد برای اپیزود دکلمه و پادکست


درخواست تگ

درخواست تگ برای اپیزود پادکست دکلمه


درخواست جلد

درخواست جلد برای دکلمه پادکست اپیزود


هر پست شما نباید کمتر از 8 خط باشد و بیشتر از 25 خط نباید ادامه یابد .



همچنین ‌شما می توانید پس از ارسال 7 پست اعلام اتمام نمایید تا رسیدگی های لازم صورت بگیرد.

اعلام اتمام

اعلام اتمام اپیزود پادکست و دکلمه


نکته : تنها آثاری که تگ می‌گیرند، توسط گویندگان تیم آوای کافه نویسندگان ضبط می گردد و متن آن برای دانلود به صورت فایل pdf روی سایت اصلی قرار می‌گیرند.



اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

مشاهده پیوست 33154

°|مدیریت تالار ادبیات|°​
 
آخرین ویرایش:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,429
218
میان ستاره‌ای
امشب یه حال عجیبیم!
(بی‌تاب)
دلم می‌خواد پرده رو کنار بزنم و پنجره بخار گرفته رو باز کنم؛ دلم می‌خواد این سوز زمستونی صورت گُر گرفته‌ی من رو سرد کنه!
(دستش رو روی صورتش می کشه)
این آتیش تو دلم رو خاموش کنه. چشام رو می‌بندم و باز این خاطرات لعنتی راحتم نمیزاره!
بازم تو... توی لعنتی که همه جا هستی و من ندارمت!
(بغض سنگین)
بازم بغض... بازم انگاری یه وزنه سنگین رو روی سینم حس میکنم!
آه می‌کشم ...
و رد نفس‌هام تو هوای سرد محو میشه‌. دارم می‌لرزم و این لرزیدن چیزی فراتر از اثر سرماست، تو دلم سوز میاد، تو سرم تو!
خوب که نگاه میکنم میبینم تویی توی خیابون خلوت و تاریک نزدیک خونمون سیگار می‌کشی! میبینم چشات دیگه اون برق قبل رو نداره... میبینم ل*ب*ات می‌لرزه..
(متعجب)
چقدر لاغر شدی!
راستی چرا نیستی؟
چرا پیش من نیستی‌؟!
(سرگردون)
سریع به سمت تخت میرم و بافت سه گوشم رو که مادربزرگم واسم بافته رو شونه‌هام میندازم. همه خوابن و باز من شبح‌وار تو خونه می‌لولم.
آروم و بی صدا از پله ها پایین میرم می‌دوم سمتت.
پشتت به منه...
صدات میزنم برمیگردی...
جیغ میزنم... لال میشم!
پس کجایی؟ خودم دیدمت و اما این غریبه روبروم رو نمیشناسم!
زود عقب‌عقب میرم، می‌خوام برم خونه هوا سردتر از قبله خیلی سرد!
همینطور که عقب‌عقب میرم پام به چیزی میگیره و میوفتم.
یه لحظه قفل میکنم... شوکه میشم!
به پنجره اتاقم نگاه می‌کنم به پرده‌ای که تا نصفه از پنجره زده بیرون و منی که بی‌جون افتادم کف خیابون...!
 
آخرین ویرایش:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,429
218
میان ستاره‌ای
اصطلاح توسکا "Toska" در زبان انگلیسی به اشتیاق یا دلتنگی ترجمه میشه و یک نوع افسردگی همراه با اشتیاق رو نشون میده که حاصل ناامیدی از عشق هست.
-مثل وقتی که تو می‌دونی هیچ برگشتی در کار نیست و باز هم منتظری ...
_مثل وقتی که چشمت به راه خشک میشه، به گوشی خشک میشه، گوش به زنگ خبری!
مثل وقتایی که همش دنبال اینی معجزه بشه و اتفاقی که خودتم میدونی قرار نیست بیوفته یهو غافلگیرت کنه!
(هه با پوزخند)
با یه سلام چطوری ساده!
(پک عمیق به سیگار)
حس گندیه معلق موندن اینکه نه نای موندن داشته باشی و نه پای رفتن!
اینکه دلت به قلاب ماهیگیر بدجوری گیر کرده باشه و از سنگینی خاطرات بیشتر فرو بری اما قلاب بیشتر و عمیقتر زخم بزنه.
مثل اینکه ته دلت از اینکه اسیر قلاب ماهیگیر شدی شادی، اما یه شادی غم انگیز!
(پک عمیقتر و محو شدن تو دود غلیظ)
وقتی داری اون زیر از شدت فشار احساسات خفه می‌شی و امواج نور از اونور آب به دلت بتابه و بی تاب‌ترت کنه!
(لرزش دست)
یهو بی‌حس می‌شی دیگه حتی زخمای دلتم دردت نمیاره؛ خیره میشی به نور و قلبت کندتر از همیشه میزنه!
دستاتو رها می‌کنی و منتظری ببینی معجزه کی نجاتت میده. تمام هستیت رو میدی تا یه بار صدات کنه و همونجا از فرط خوشحالی تموم بشی.
یهو به خودت میای می‌بینی وسط یه را*بطه تموم شده‌ای و باز دلتنگی تا مغز استخونت رو داره می‌سوزونه!
(اشک ناخواسته)
هم می‌خوای باشی و هم نمی‌خوای بیشتر از این تو این منجلاب تباهی احساس، دست و پا بزنی.
و دائم زمزمه کنی:
ای ناجی من! من را به نگاهی برهان ز خودم ز خودم
عشق اتفاق است اما اتفاقی عاشقت نشدم نشدم نشدم!
(کلافه چشماش رو میبنده دستاش رو تو موهاش مشت می‌کنه)
اره اره درست شنیدی "منجلاب تباهی احساس" ینی بخوای و خواسته نشی...
بمونی و بره...
دوستش داشته باشی و فراموش بشی!
این ینی مرگ تدریجی یک احساس!
ینی سقوط...
ینی رها شدی از بلندی باورات!
بسه...بسه...!
کاش نکوبه...
کاش وایسه قلبی که دچار یه عشق اشتباهی شده...!
 
آخرین ویرایش:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,429
218
میان ستاره‌ای
بزار خیالت رو راحت کنم!
من همونقدر که برای بدست اوردنت سرسختم؛ می تونم خیلی ناگهانی دلسرد بشم!
دکمه توقف رو بزنم، یه موزیک لایت گوش کنم و به گذشته ها و خاطراتمون بخندم و بگم:
_ ببین دلبر درسته ما دلمون گیر شماست اما کنترول احساساتمون دستمونه.
(به تصویر خودش تو آیینه زل میزنه)
ولی من اینکه درگیرت بشم رو دوست دارم...
اینکه یهو وسط مهمونی برم تو عالم توهم و بهت لبخند بزنم رو دوست دارم!
میگما یه وقت فک نکنی منی که هستم رو همیشه داری!
نه ممکنه منی که الان به عشق تو می‌نویسم، فردا با شنیدن اسمت فقط اخمامو توهم کنم و بگم کی هست؟
(خنده...)
شوخی کردم نترس! تو در یاد ما تمام نخواهی شد...
یه جا خوندم که نوشته بود: "یکی رو داشته باشی که بودنش جبران خیلی از نداشته هات باشه" می‌خوام اون یه نفر تو باشی.
چقدر تو دلم فراوونی...
چقدر تو ذهنم تکراری...!
ولی می دونی که آدم خسته نای ادامه دادن نداره!
آدم خسته وایمیسته، نفس نفس میزنه در حالی که تو فکر می‌کنی فراموش شدی و غم عالم میریزه تو دلت!
(مکث...)
چرا دلم نمیاد بترسی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا