تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

اپیزود اپیـزود رَفتَنـت | نرجـس شـهبازی کاربر انجمن کافـه نویسنـدگان

  • شروع کننده موضوع Celine*
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 247
  • پاسخ ها 2
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
-به‌نام‌خُدا!
اپیزود: نبودنت .
ژانر: عاشقانه، تراژدی .
نویسنده: نرجس شهبازی .
ناظر : @aynaz_xd
توضیحات: نبودن اون آدمی که تمام لحظه‌های خوبت را می‌ساخت، قراره چی به سرت بیاره؟ دیوونه‌ت کنه؟ تاحالا بهش فکر کردی؟ نه! تا وقتی نباشه، چرا به رفتنش فکر می‌کنی اصلا؟! رفتنا همیشه آدم‌ها رو نابود می‌کنن! حتی فکر به نبودنش هم می‌زنه به سرم که نیست و نابود بشم! تو نباشی و من نابود نشم؟ مگه می‌شه؟ کسی که همه‌ی توعه، وقتی نباشه انگار تو هم نیستی. نیستی و نابودی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
38032_4dfb9374e8969221fb23819b2e4ca1fa.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" را با دقت مطالعه کنید.



قوانین تایپ اپیزود، پادکست و دکلمه در انجمن کافه نویسندگان


هرگونه آثار شما در این بخش نباید کمتر از 7 پارت و بیشتر از 25 پارت شود.


شما می توانید پس از ارسال 5 پارت از اثر خود، درخواست نقد، درخواست تگ و درخواست جلد بدهید.

نکته : نقد اجباری می باشد و برای درخواست تگ حتما می بایست اثر شما نقد شده باشد.

درخواست نقد

درخواست نقد برای اپیزود دکلمه و پادکست


درخواست تگ

درخواست تگ برای اپیزود پادکست دکلمه


درخواست جلد

درخواست جلد برای دکلمه پادکست اپیزود


هر پست شما نباید کمتر از 8 خط باشد و بیشتر از 25 خط نباید ادامه یابد .



همچنین ‌شما می توانید پس از ارسال 7 پست اعلام اتمام نمایید تا رسیدگی های لازم صورت بگیرد.

اعلام اتمام

اعلام اتمام اپیزود پادکست و دکلمه


نکته : تنها آثاری که تگ می‌گیرند، توسط گویندگان تیم آوای کافه نویسندگان ضبط می گردد و متن آن برای دانلود به صورت فایل pdf روی سایت اصلی قرار می‌گیرند.



اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

مشاهده پیوست 32936

°|مدیریت تالار ادبیات|°​
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Apr
1,131
3,326
133
وضعیت پروفایل
ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
یواشکی زودتر از من بیدار می‌شدی که اون نامه‌های قشنگی که برات می‌فرستاد رو بخونی و ذوق کنی و بیدار شم و ببینم و می‌خندی و بمیرم و بمیرم و بمیرم و بخوابم و بگم ندیدم و ندیدم و ندیدم و من، یه آدم کورم! تو فکر می‌کردی یواشکیه اما، من هرروز می‌دیدمش و می‌شنیدم اون صدای خنده‌ی ریز و پر از ذوقت رو و می‌دونستم که قراره بری! زودی می‌ری، از کنارم می‌ری، می‌فهمی چی می‌گم؟ تو داری می‌ری! اگه قراره بری، من چرا الان به زندگیم ادامه بدم؟! لعنتی همه‌ی من، تویی و اصلا تو رو دیدی جدیدا؟ همه‌ش سرت تو گوشیه! می‌شنوی من رو؟ چرا بهم گوش نمی‌دی، می‌گم کیه اون؟! می‌بینی من رو؟ دارم می‌میرم برات لعنتی و اون کیه؟ اون کیه که می‌خواد ببره تو رو من دیگه نبینم خنده‌های تو رو، ای وای و وای و وای و وای خنده‌های تو! چطور دیگه نبینم خنده‌های تو رو؟ تو تو این خونه‌ای و انگار نیستی و تو نمی‌فهمی من چی می‌گم!
کم، کم داره فاصله‌مون زیاد می‌شه، فاصله‌ی من از تو، از خواب و از پنجره و از این خونه و از شادی و خنده و از تو! من می‌بینمت و تو نمی‌بینی که می‌بینم کم‌کم دور شدنات رو. دور می‌شی و دیگه مثل این عاشقا قلبت تند تند نمی‌زنه و تنها صدای قلب منه که به گوشم می‌رسه و تو دلت، حواست، خودت، یه جای دیگه‌ست و من یه شب با کشیدن ماشه‌ای که من رو هدف قرار می‌ده به این دیدن و شنیدنِ لعنتی پایان می‌دم و شاید تو جیغ بزنی و بگی پشیمونی و شاید اصلا نباشی و من رو یادت نیاد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا