با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، میتوان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید؛ و سهروردی را به ژنده پوشی و حتّی بعضی به دیوانگی میخواندند.
شیخ اشراق در منطق نیز دیدگاههایی نو عرضه کردهاست که در منطق فلسفه مشاء به چشم نمیخورد. وی از این دیدگاهها با عنوان قواعد اشراقی در منطق یاد میکند؛ هر چند بخشهایی از مباحث منطق فلسفه مشاء را نیز پذیرفته و آنها را در منطق خود، به ویژه قسم اول کتاب حکمه الاشراق جای دادهاست.
شیخ اشراق در آغاز هر یک از کتابهای المطارحات، التلویحات، اللمحات و حکمهالاشراق به منطق پرداختهاست. وی در سه کتاب اول، مباحث منطقی را به شیوه سنت مشائی مطرح کردهاست، با این تفاوت که در منطق المطارحات، مباحث تفصیل بیشتری داشته، جنبه تاریخی نیز دارد.
شیخ اشراق در سه کتاب اول با مشائیین مماشات میکند، ولی هدف او در منطق حکمه الاشراق را بیان قواعد منطق به صورت بسیار مختصر و کاهش دادن قواعد منطقی به چند قاعده است.
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را بهوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند.
او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهادهاند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیختهاست.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریفترین و بلندمرتبهترین مرحله شناخت میشناسد.
کتاب حکمهالاشراق مهمترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریهٔ ابن سینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامهٔ عمل پوشاند. او را زندهکننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی میدانند.
عموم مورخان سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و… معرفی کردهاند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری میدادند.
سهروردی هستیشناسی خود را «نورالانوار» نام دادهاست. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور میکند. نور را نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار میشوند و طبعاً باید با نور تعریف شوند.