با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
ابوالحسن مستوفی تصویری از کریم خان زند بنیانگذار خاندان زند در سال ۱۷۷۵ را به همراه سفیر عثمانی با چهرهای که چاپلوسانه به نظر میرسد، کشیدهاست. کریمخان در تصویر یک خفتان از جنس طلا مزین به خز و دارای نقش گلهایی را پوشیده که در سده هجدهم در ایران رایج بودهاست. وی در دست چپش جام شرابی به دست گرفتهاست و در دست راستش یک دسته گل رز با رنگهای گوناگون دارد که بسیار طبیعی کشیده شدهاست. سفیر هم یک خفتان پوشیدهاست اما تزئینات خزش به رنگ سفید بوده و نقش گلهایش بر زمینهای نقرهای کمارزشتر قرار گرفتهاست. این خفتان احتمالاً یک خرقهٔ باشکوه بودهاست که در آن لحظه از کریمخان هدیه گرفته بودهاست.
پس از انتقال مرکز تجاری انگلیسیها بار دوم به بصره، کریم خان مصمم شد که آن جا را مسخر سازد تا هم زهر چشمی از انگلیسیها بگیرد و هم بصره را از رونق و اعتبار تجاری بیندازد و برای این کار سوءرفتار عثمانیها را نسبت به زّوار ایرانی و بعضی امور جزئی دیگر را برای مداخله در خاک عثمانی بهانه قرار داد.
ابتدای کشمکش بین زندیه و عثمانی در اواخر عهد کریم خان بر سر حمایتی بود که خان زند از ولادت کردستان عثمانی میکرد و چون عمرپاشا والی بغداد پاشای تحتالحمایهٔ ایران از کردستان معزول ساخت، کریم خان، علی مرادخان زند خواهرزادهٔ خویش را به کردستان فرستاد. ابتدا فتح با زندیه بود، اما جون علی مرادخان در حین جنگ در حال مس*تی به دست ترکان افتاد، لشکریان بی سردارش منهزم شدند. عمرپاشا از ترس کریم خان، علی مرادخان را روانه ایران کرد. کریم خان میخواست او را بکشد، لیکن بالاخره به شفاعت صادق خان او را بخشود.
برای تلافی وهن این شکست، کریم خان سردار دیگری از زندیه را به کردستان روانه نمود و او عثمانیان را در این حدود مغلوب نمود و ضمناً از اولیای دولت عثمانی فرستادن سر عمرپاشا والی بغداد را خواست و قبل از آن که جواب این درخواست برسد در اواخر سال ۱۱۸۸ برادر خود صادق خان را با ۳۰۰۰۰ سپاهی به تنبیه سلیمان آقا حکمران بصره که با شیخ عمان ضد ایران معاونت مینمود فرستاد و در این سفر ناصرخان آل مذکور حکمران بوشهر و بحرین نیز از دریا با صادق خان یاری میکرد.
اردوی زندیه از خشکی و دریا در ماه صفر ۱۱۸۹ بصره را در محاصره گرفتند. انگلیسیها که میدانستند غرض عمدهٔ کریم خان از لشکرکشی به بصره دشمنی با ایشان است، دو کشتی جنگی خود را در اختیار سلیمان آقا گذاشتند و بعضی از اعراب خوزستان هم جانب عثمانیها را گرفتند و دشمنان از راه خشکی و دریا کوشیدند که نگذارند قوای صادق خان و ناصرخان به یکدیگر اتصال و ارتباط حاصل کنند، لیکن این اقدامات نتیجهای نداد و لشکریان صادق خان پس از فتح مهمی از اروندرود گذشتند و بصره را در محاصره درآوردند.
محاصرهٔ بصره سیزده ماه طول کشید و در این مدت کار بر سلیمان آقا و عمرپاشا و دولت عثمانی سخت شد و به باب عالی با فرستادن پاشایان دیاربکر و وان و موصل و دعوت شیخ عمان، هرچه کوشیدند که بصره را از راه خشکی یا دریا از محاصره نجات دهد توفیق نیافت. عاقبت سلطان عثمانی سر عمرپاشا را چنانکه کریم خان خواسته بود به شیراز پیش خان زند فرستاد و تقاضای صلح کرد.
کریم خان فرستادهٔ سلطان را در شیراز سرگرم کرد تا شاید در این فاصله صادق خان بصره را مفتوح سازد. چنانکه بالاخره هم سلیمان آقا در سال ۱۱۹۰ تسلیم شد و بصره به دست صادق خان و ناصر خان آل مذکور مفتوح گردید. صادق خان پس از چهار ماه اقامت در بصره، علی محمدخان زند را در آن جا گذاشت و خود با سلیمان آقا به شیراز به خدمت برادر آمد.
در غیاب صادق خان قسمتی از اعراب خوزستان بر علی محمد خان حکمران بصره شوریدند و به وسیلهٔ انداختن آب در میان سپاه زندیه جمعی از ایشان را تلف کردند و حکمران زند نیز به دست غلام خود به قتل رسید. کریم خان بار دیگر صادق خان را در سال ۱۱۹۲ به تنبیه اعراب سرکش و ضبط بصره روانه نمود. صادق خان یاغیان را سرکوب کرده و به بصره آمد و تا ماه صفر ۱۱۹۳ در آن جا بود. در این تاریخ خبر فوت کریم خان به او رسید به شیراز حرکت نمود و چون بصره خالی ماند، ترکان عثمانی به سهولت آن جا را بار دیگر به تصرف خود درآوردند.
مرگ کریم خان زند
کریم خان در اواخر عمر به مرض سل مبتلی گردید و چون سن او در این تاریخ قریب به هشتاد بود روز به روز ضعف و انکسار بر مزاج او یافت. واقعهٔ قتل علی محمدخان و شورش اعراب و بعضی انقلابات دیگر که در پارهای از ولایات بر اثر انتشار خبر دروغی مرگ او بروز کرده بود، کریم خان را روز ب روز نحیف تر و افسردهتر میکرد تا آن روز که در سیزده صفر قولنجی سخت بر او دست داد و خان زند از همین مرض در تاریخ مذکور در شیراز فوت نمود. مدت کرّ و فرّ و حکومت کریم خان مجموعاً بالغ بر ۳۰ سال و ۸ ماه بود. بلافاصله پس از مرگ کریمخان، سران زند در برابر هم صفآرایی کردند و پیش از به خاک سپاری شهریار ایرانزمین به روی هم شمشیر کشیدند. بزرگان زند برای اینکه عمل خود را موجه جلوه دهند، هریک زیر پرچم یکی از فرزندان کریمخان قرار گرفتند و برای رسیدن به قدرت، فرزندان وی را ابزار برتریجویی خود قرار دادند. رهبری یک گروه به عهده زکیخان و همفکرانش بود که به حمایت از محمدعلیخان پسر دوم کریمخان برخاستند و رهبری گروه مقابل بر عهدهٔ نظرعلیخان سردار بزرگ زند و همرزمانش بود که به حمایت از ابوالفتحخان پسر بزرگ کریمخان، گرد او جمع شدند.
درگیری میان این دو گروه سه روز طول کشید و سرانجام زکیخان توانست با حیله و نیرنگ نظر علیخان، رهبر گروه مخالف را به قتل برساند و قدرت را به دست بگیرد.
جسد کریمخان در عرض این سه روز، همچنان بر زمین مانده بود. پس از آن زکیخان و یارانش که بر اوضاع مسلط شده بودند، جنازهٔ وی را به آیین شاهنامه، در عمارت کلاهفرنگی باغ ارگ در قبری که برای خود ساخته بود (مطابق وصیت کریمخان) دفن کردند.
کریم خان بر روی هم یکی از پادشاهان خوب و خوشسیرت ایران است، مردی بود رعیت دوست و خوش رفتار و خالی از حس کینه کشی و سخت کشی، بسیار ساده میزیست و به تکلفات و زندگانه و دستگاه و جاه و جلال سلطنتی زیاد علاقه نداشت و حتی از قبول عنوان شاه و سلطان نیز احتراز میجست و خود را در تمام عمر وکیل الرعیا خواند.
نبش قبر کریم خان زند
پس از چیرگی آقامحمد خان بر زندیه، به دلیل کینه اش دستور به نبش قبر کریم خان داد و توسط رحمان خان یوزباشی در سال ۱۲۰۶ق استخوانهای وی را از شیراز به تهران منتقل کرد؛ و در این قسمت از کاخ زیر پلههای جنب عمارت نگارخانه دفن گردید تا هر روز از آنجا میگذرد با نوک شمشیرش به آنجا بکوبد تا به اصطلاح خان زند در گور بلرزد.
پس از به قدرت رسیدن رضاشاه پهلوی، وی که قصد در اعادهٔ حیثیت از خاندان زند را داشت، دستور داد تا این استخوانها از زیر پله ایوان خارج و به شیراز برده و دفن شود.
این مراسم با حضور خود شاه و وزیر دربار تیمورتاش و مهندس شریفزاده در حضور تعدادی عکاس شروع شد و کارگران کندند و آخر به تعدادی استخوان رسیدند که آنها را در سینی نقره قرار داده به حضور رضا شاه تقدیم کردند.
محمدکریم خان (کریم خان زند) از تیرهٔ زند بگله بود. تیرهٔ زند بگله مهمترین تیرهٔ طایفهٔ زند به حساب میآمدهاست. طایفهٔ زند گروهی بودند با معیشت شبانی که از اراضی دامنهٔ زاگرس به دهستان پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ کرده بودند.» زندها شاخهای از طوایف لک به حساب میآیند. احتمالاً از نواحی شمال لرستان کوچ کرده و به وسیله شاه عباس صفوی در اطراف ملایر و بروجرد اسکان داده شدهاند.
ایل خان
توشمال
وکیل الرعایا
سیاست های داخلی
مجسمه کریم خان در محوطه بیرونی ارگ کریم خان
او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانستهاند. کریمخان از طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کمکم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان از ایل بختیاری به نامهای ابوالفتح خان آسترکی و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایبالسلطنه بود و ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان و کریمخان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان بختیاری، ابوالفتحخان بختیاری را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) در ۱۷۵۰ به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخمیرزا باقی گذاشت.
کریمخان هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت میداد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانههای چینیسازی و شیشهگری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمیدانستند چرا که در دورهٔ زمامداری او به بیگانگان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا میخواند. کریمخان با توجه به پیشهاش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهیگری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگهای پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگهای پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیشتر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیریها را میپسندید تا مبادا آشوب یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند.
محمدهاشم آصف که خود در زمان زندیه میزیستهاست در خصوص رونق دوره کریمخان زند چنین سرودهاست.
اگر چه لری صادق و ساده بود
از نامردی و ننگ آزاده بود
غلامان وی هر یک خسروی
بر همتش خرمنی چون جُوی
به فن ریاست بُدی مجتهد
به ارباب دانش بُدی معتمد
به عدل و به انصاف داور بُدی
مربی شرع پیَمبر بُدی
من گندم و جو به عهد کریم
بهایش بُدی پنج قیراط سیم
در آن عهد بی برکتی مات بود
جهان پر ز نعما و برکات بود