متون و دلنوشته [بی تفاوت به هر تفاوت]

[Lidiya]

دیگر، نه کسی برایم مهم است،
نه می خواهم که برای کسی مهم باشم! ​

 

[Lidiya]

سنگدل نه!
عاقل شده ام...
فهمیده ام که دگر نباید
خوشبختی را
به وجود کسی گِره زد.​

 

[Lidiya]

سلام بر کسانی که معنی عشق را می دانند اما
محبوبی ندارند. ​

 

[Lidiya]

‏ولی درستش این بود که رو بسته سیگارم مثل پپسی مینوشتند:
Live the moment now.​

 

[Lidiya]

این روزا جوری شده که بیرون رفتن مثل خودکشی
خونه موندن هم تحلیل رفتن و مرگ تدریجی​

 

[Lidiya]

دنیای قشنگیست، اما به ما چه... ​

 

[Lidiya]

از خستگی هام، خستم... ​

 

[Lidiya]

از نهایت درد به بی حسی رسیدم... ​

 

[Lidiya]

یه حسی میگه بزن قید همچیزو و برو...! ​

 

[Lidiya]

دلم پره پر از اشتیاق مُرده... ​

 

[Lidiya]

خالی تر از سکوتم... ​

 

[Lidiya]

آسمون شهر من خیلی وقته ستاره نداره... ​

 

[Lidiya]

نمیدونم چمه، فقط می دونم این منه سابق نیست. ​

 

[Lidiya]

پس آدمی دلش به چه خوش باشد؟ ​

 

[Lidiya]

مرا کُشت آنکه باید زندگی می داد... ​

 

[Lidiya]

حبس شده ام در جزیره ای درون خودم... ​

 

[Lidiya]

شیرجه های نرفته
گاهی کوفتگی های عجیبی به جا می گذارند.

 

[Lidiya]

یه جور
تلخ
آرومم... .

 

[Lidiya]

انقدر از همه
خسته شدم که
ترجیح می دم
روز ها بخوابم
شب ها
بیدار
بمونم... .

 

[Lidiya]

ترجیح دادم با خود
مزخرفم تنها باشم،
بهتر از بودن با آدم های
حقیری است که مدام سر هم
کلاه میگذارند.

? #بوکوفسکی