تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

"به نام خدا"

همۀ ما بی‌شک در دورانی از زندگی با شعر سروکار داشته‌ایم. از شعرهای کودکی مثل یه توپ دارم قل قلیه تا دبیرستان و حفظ کردن شعر برای کلاس و امتحان.
هنوز هم پیش می‌آید که گاهی به سراغ کتاب شعری می‌رویم و ابیاتی را زیر ل**ب زمزمه می‌کنیم.
ممکن است بپرسید چرا شعر انقدر با لحظات ما آمیخته شده؟
وقتی زبان عادی و کلمات تکراری از بیان احساسات ما قاصر می‌شوند شعر خودش را نشان می‌دهد تا هم بتوانیم تجربیات و احساسات و دردها و رنج‌های خود را ابراز کنیم و هم از عواطف دیگران بهره‌مند شویم.
امیلی دیکنسون می‌گوید: «اگر کتابی بخوانم که تمام وجود مرا طوری سرد کند که با هیچ آتشی گرم نشود آنگاه شعر است»
وقتی شعر شاعران بزرگ را مرور می‌کنیم می‌بینیم دور از زندگی عادی و روزمرۀ ما نیستند و دلتنگی‌ها، تنهایی‌ها، شادی و غم‌ها و حتی و خواب و آرزو و رؤیا در کلامشان جاری است.
اما سؤالی که اینجا پیش می‌آید این است که شعر با کلام عادی چه تفاوتی دارد و چیست که در همۀ دوران با ما همراه است؟
وُردوُرث می‌گوید: «شعر عبارت است از سرریز کردن ناگهانی احساسات نیرومندی که به‌تدریج و به‌آرامی انباشته شده است»
در لغت شعر به معنای دانش و فهم و ادراک است و عده‌ای این‌طور تعریف می‌کنند: «کلامی موزون و مقفی که دارای معنی باشد.»

اما آیا هر نوشتۀ موزونی شعر است؟ یا هر کلام آهنگینی را می‌توانیم شعر بنامیم؟
چیز که شعر را از سایر نوشته‌ها متمایز می‌کند به تعریف دکتر شفیعی کدکنی آهنگ، عاطفه، خیال، زبان و شکل است.

همان‌طور که گفته است: «شعر گره‌خوردگی عاطفه و خیال است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد.»
ویکتور شِکلُوْسکی شعر را «رستاخیز کلمات می‌داند.» طوری که ده‌ها سال پیش بیدل دهلوی گفته: «بیدل! سخنم کارگه حشر معانی است/چون غلغلۀ صور قیامت کلماتم»
شاید دوست داشته باشید بدانید شعر چگونه به همراه عاطفه و خیال از یک بیان عادی فراتر می‌رود؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یا اینکه شاعر یک جملۀ معمولی ما را چطور می‌گوید که تا سال‌ها ماندگار می‌شود؟

«دیشب، باران، قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ‌پچ کرد
چک‌چک چک‌چک…چکار با پنجره داشت؟»

در این دو بیت قیصر امین‌پور جملۀ ساده و معمولی «باران به شیشۀ پنجره می‌خورد» را با در هم ریختن و کم و اضافه کردن کلمات بیان کرده.
یا با همین موضوع حمید مصدق نوشته:

«وای!
باران، باران
شیشۀ پنجره را باران شست.
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟»

اینجا همان رستاخیز کلمات و کشف شاعرانه شکل می‌گیرد.
درواقع شاعر وقایع طبیعی مثل باریدن باران، آواز گنجشک‌ها، کوهستان‌ها و یا احساساتی چون غم فراق، جدایی از یار، دلتنگی و… را با تخیل ظریف شاعرانه به‌گونه‌ای دیگر بیان می‌کند.

«مادرم روی سرم قرآن گرفت
آیه‌ها در پیش چشمم جان گرفت
ابرها از چارسو گرد آمدند
رفتم و پشت سرم باران گرفت»

اینجا هم اتفاق عادی و معمولیِ رفتن و بدرقه کردن، با تخیل شاعرانه ترکیب شده و دو بیت زیبای بالا را رقم زده.
بنابراین شاعر می‌تواند با نیروی تخیل سخن را از حالت عادی و گفتار معمولی خارج کرده و فراتر ببرد.
خیال از اصلی‌ترین عناصر شعر است. اگر نیروی تخیل شاعر قوی نباشد هیچ‌وقت نمی‌تواند پرواز کبوتر در آسمان را در قالب شعری زیبا بیان کند، یا با رق*ص کلمات قطرات باران را به تصویر بکشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در ادامه به‌مرور برخی از مهم‌ترین روش‌هایی که شاعر می‌تواند برای خیال‌انگیز کردن شعر خود به کار بگیرد می‌پردازیم.

تشبیه
تشبیه هستۀ اولیه و مرکزی خیال شاعرانه است.
به گفتۀ تقی پور نامداریان: «مرکز اغلب صورت‌های خیال که حاصل نیروی تخیل شاعر است، تشبیه است و صورت‌های ویژۀ خیال از قبیل تمثیل و استعاره و تشخیص و رمز و حتی گاهی کنایه یا صورت‌های دیگر بیان که می‌توان با توسعه آن‌ها را نیز در دایرۀ تصویر قرار داد، در حقیقت از یک تشبیه پنهان یا آشکار مایه گرفته است. به همین سبب قدرت تخیّل شاعر تا حد بسیار زیادی در کشف پیوند شباهت میان اشیا آشکار می‌شود.»
دهخدا در تعریف تشبیه نوشته: «مانند کردن چیزی به چیزی با لفظ کردن و دادن مستعمل.»
«دل صنوبریم هم‌چو بید لرزان است/ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست»
در این بیت حافظ بین «دل» و «درخت بید» شباهتی را کشف و بیان کرده است.
اگر دقت کنیم در گفتگوهای روزانه نیز از تشبیهات زیادی استفاده می‌کنیم.

«قلبش مثل سنگ است»
«دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشد.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
هر تشبیه چهار جزء اصلی دارد به‌این‌ترتیب:

مُشَبّه: دل صنوبریم که به بید تشبیه شده در اینجا مشبه است.
مُشَبّهُ به: بید که دل صنوبری به آن تشبیه شده است.
وجه شبه: لرزان بودن. صفتی که هم در دل و هم بید وجود دارد.
ادات تشبیه: این شباهت را بیان می‌کند. در اینجا «چو».

اگر در نوشته یا شعری تشبیه اتفاق بیفتد باید بتوانیم این چهار رکن اصلی را پیدا کنیم.
بااین‌حال برای زیبایی بیشتر یا بنا به‌ضرورت ممکن است شاعر یکی یا دو تا از این ارکان (ادات یا وجه شبه) را حذف کند.
شفیعی کدکنی می‌گوید: «حذف ادات که اندک‌اندک تشبیه را به استعاره نزدیک می‌کند، عاملی است برای پرتأثیر کردن و نیرو بخشیدن به تشبیه، زیرا غرض اصلی عینیت بخشیدن به دو چیز مختلف است و چون ادات حذف می‌شود عینیت محسوس‌تر و دقیق‌تر بیان می‌شود.»



به بیت حافظ برگردیم:

«دل صنوبریم هم‌چو بید لرزان است/ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست»
در مصرع دوم «قد و بالای دوست» مشبه، «صنوبر» مشبه‌به و «چون» ادات تشبیه است اما وجه شبه که «بلندی» است حذف شده.
دقت کنید وجه شبه و مشبه‌به هر چه جدیدتر و نوتر و کمتر شنیده‌شده باشند زیبایی و خیال‌انگیزی بیشتری دارند و ارزشمندتر هستند.
سیروس شمیسا دربارۀ اهمیت وجه شبه می‌گوید: «وجه شبه مهم‌ترین مبحث تشبیه است چون جهان‌بینی شاعر و وسعت تخیل او را نشان می‌دهد و از طریق وجه شبه است که متوجه نوآوری و تقلید یک هنرمند می‌شویم.»
قیصر امین‌پور می‌گوید: «خرمای خوزستان من، خندیدن تو»، خنده را از لحاظ شیرینی نه به قند که همه‌جا می‌شنویم که به خرما تشبیه کرده است.
یا منزوی که در شعر خود «سیبِ نقره‌ای ماه» یا «باغِ خستۀ عشق» را دارد.
گاهی تشبیه به‌صورت ترکیب اضافی نوشته می‌شود که در آن فقط مشبه و مشبه‌به حضور دارد. به این ترکیب‌ها «تشبیه فشرده» یا «اضافۀ تشبیهی» می‌گویند و در مقابل تشبیه گسترده (تشبیهی که منحصر به ترکیب اضافی نبوده و وسعت خیال‌پردازی‌های شاعرانه در آن محدود نباشد) قرار می‌گیرد.
مانند: «چشمۀ مهتاب»، «سنگ عشق»، «چراغ دل»، «رشتۀ زلف»، «خنجر برگ» و…
تشبیه انواع و اقسام گوناگونی دارد مثل تشبیه مضمر، مرکب، خیالی، مفروق، مطلق، ملفوف و… اما در این بخش همین مقدار کافی است. در آینده به انواع تشبیه نیز خواهیم پرداخت.



تمرین اول:

اگر دوست داشتید در نمونه شعرهای زیر تشبیه و ارکان آن را پیدا کنید یا اگر رکنی حذف شده سعی کنید آن را حدس بزنید:

«چه چیز داری با خویشتن که دیدارت
چو قله‌های مه‌آلود محو و رؤیایی است»
حسین منزوی

«همچو گلبرگ تری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش»
حافظ

«کعبه‌ام مثل نسیم
می‌رود باغ به باغ
می‌رود شهر به شهر…»
سهراب سپهری


«نام تو
یک ساقۀ ترِ گندم
یک قاچِ سیب
یک برگ سبز نارنج…»
منوچهر آتشی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
تمرین دوم:
سعی کنید با توجه به وقایع و اشیاء اطراف خود چند اضافۀ تشبیهی بسازید. سخت نگیرید لزومی ندارد حتماً شاعرانه و خیلی خیال‌انگیز باشد. این تمرینی است برای رسیدن به نوشته‌های خیال‌انگیز.
برای مثال:
بارشِ ستاره.

تمرین سوم:
اضافه‌های تشبیهی زیر را به سلیقۀ خود به تشبیه گسترده تبدیل کنید. هر چه خلاقیت بیشتری خرج کنید به تشبیه زیباتری می‌رسید.
کشورِ دل، دریای چشمت، خار غم.
در بخش‌های بعدی به بررسی سایر صور خیال می‌پردازیم.


نویسنده: زهرا شریفی

کلاس شعر نویسی



صور خیال در شعر فارسی

تعریف صور خیال
صور خیال ؛ یعنی شکل های مختلف تخیل که شعر را با مفهومی خیالی و تصویری همراه می سازد زیرا عنصر معنوی شعر در همۀ زبانها و در همۀ ادوار ، همین خیال و شیوۀ تصرف ذهن شاعر در نشان دادن واقعیات مادی و معنوی است و زمینۀ اصلی شعر را صور گوناگون و بی کرانۀ این نوع تصرفات ذهنی تشکیل می دهد.
خیال یا تصویر ، همان کوشش ذهنی شاعر است که برای برقراری نسبت میان انسان و طبیعت انجام می دهد و در این راستا عناصر صور خیال از جمله تشبیه ، استعاره ، کنایه و مجاز با انواع مختلفی که دارند شعر را خیال انگیز کرده و به آن مفهوم واقعی می بخشند. می دانیم که خیال شاعرانه ، محصور در وزن و مفهوم شعر منظوم نیست . بسیاری از تصرفات ذهنی مردمان عادی یا نویسندگان در محور همین خیال های شاعرانه جریان دارد.
نمونه ای از صورخیال
وقتی که در تذکرة الاولیای عطار ، می خوانیم «به صحرا شدم ، عشق باریده بود و زمین تر شده چنانک پای مرد به گلزار فرو شود پای من به عشق فرو می شد» این تصرف ذهنی گوینده در ادای معنی که «عشق» را که مفهومی است مجرد و از حالات درونی انسان و گوشه ای از حیات روانی بشر با گوشه ای از طبیعت که باران است پیوند داده است.
حاصل این ارتباط ، یعنی حاصل کشف این لحظه و نمایش بیداری خود نسبت به آن مفهوم ، شعری است که در قالب نثر بیان شده است اگر از قلمرو شعر و نثرهای ادبی بگذریم ، دامنۀ این خیال ها را در حوزۀ بیان مردم عادی و گفتار های معمولی نیز می بینیم و در می یابیم که چگونه مردم ، همین مردم عادی ، گاه در شیوۀ بیان منطقی و عادی ، تصرف می کنند ، تصرفی که گاه خود شعری است.
اهمیت صور خیال در شعر
بی نیروی خیال و بی تصرف خیالی در مفاهیم هستی ، نمی توان شعری سرود زیرا هر کس اندک آشنایی با جوهر شعر داشته باشد ، می داند اگر از هر شعر مؤثر و دل انگیزی ، جنبۀ خیالی آن را بگیریم ، جز سخنی ساده و عادی که از زبان همه کس قابل شنیدن است ، چیزی باقی نمی ماند .
عنصر معنوی شعر که به آن ارزش واقعی و جذابیت می بخشد ، در زبانهای مختلف و در همۀ دوره ، خیال و نحوۀ تصرف ذهنی شاعر در پدیده های گوناگون می باشد و شعر اگر با تخیل همراه نباشد ، سخن موزونی است که شعر حقیقی محسوب نمی شود .در زبان ادبی ، صور خیال و ابزار تصویر آفرینی ( تشبیه و استعاره … ) عنصر اصلی هستند و می توان گفت که زیبایی و لطفی که با فنون و صناعات ادبی در ادبیات بوجود می آید ،خود اندیشه و حقایق است .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ضرورت صور خیال در شعر

هر سروده یا گاه نوشته برای این که ارزش زیبایی شناختی داشته باشد به ناچار باید به آرایه ها و هنرهای ادبی ، یعنی «معانی و بیان و بدیع» آراسته شود . زیرا درسهای زیبا شناختی که در این سه فنّ یا دانش وجود دارد ، مایه ها و ارزشهایی است که ادب را پدید می آورد و کاربردها و هنجارهای ویژة هنری که در این فنون وجود دارد ، ابزارهای کاوش در متنهای ادبی گزارش آنها از دید زیبا شناختی است به همین دلیل برای شخص ادب دان و سخن سنج از آن گریزی نیست .به عبارت دیگر تنها به یاری فنون بلاغی زیبا شناختی سخن می توان ، زبان را از ادب باز شناخت و مرز باریک میان آن دو را آشکار ساخت.


منبع: اندیشمند


-من های فردی و شخصی
2- من های اجتماعی که حوادث پیرامون را در قیاس با زندگی و خواست های شخصی خود نمی سنجند، بلکه مجموعه ای از هم سرنوشتان خود را در برش زمانی و مکانی معینی در نظر دارند و اگر " من " می گویند، شخص خودشان منظور نیست. در قدما ناصر خسرو ، نمونه ای از این گونه من هاست.

3- من های بشری و انسانی که از مرز زمان و مکان محدود، فراتر می روند . برای آنها سرنوشت انسان و مشکلات حیات انسانی مطرح است . مانند خیام و مولوی و حافظ

بی گمان مهمترین عنصر شعر که باید دیگر عناصر در خدمت آن باشند ، عنصر عاطفه است که زندگی و حیات انسانی را در صور مختلف خود ترسیم می کند. باید این عنصر بر دیگر عناصر فرمانروا باشد، یعنی آنها در خدمت این عنصر باشند نه این که عاطفه در خدمت آنها. چرا که شعر چیزی نیست مگر تصویری از حیات. آنجا که عاطفه نباشد، پویایی حیات و سریان زندگی وجود ندارد و در حقیقت شعر بی عاطفه، شعری است مرده و هر قدر عناصر دیگر در آن چشم گیر باشند نمی توانند جای ضعف و کمبود حیات را در آن جبران کنند.

ب.تخیل: عبارت است از کوششی که ذهن هنرمند در کشف روابط پنهانی اشیاء دارد. به تعبیر دیگر، تخیل نیرویی است که به شاعر امکان آن را می دهد که میان مفاهیم و اشیاء ارتباط برقرار کند، پل بزند و چیزی را که قبل از او ، دیگری در نیافته ، دریابد. نیروی تخیل، صور خیالاست که اگر بخواهیم با همان اصطلاحات سنتی آن را توضیح بدهیم، باید بگوییم حاصل نیروی تخیل انواع تشبیهات، استعارات و مجازهایی است که شاعر می آفریند. صور خیال چیزی نیست که تمام شدنی باشد؛بیکرانه است.
بی گمان کمال ارزش تخیل در بار عاطفی آن است . تخیلی که مجرد باشد ؛ هر چه زیبا باشد تا از بار عاطفی برخوردار نشود؛ ابدیت نمی یابد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آهنگ : هر گونه تناسبی، خواه صوتی ، خواه معنوی، می تواند در حوزه ی تعریفی آهنگ قرار گیرد. بنابراین ، منظور از آهنگ فقط وزن شعر نیست، بلکه مجموعه ی تناسبهایی است که در یک شعر می تواند مورد بررسی قرار گیرد و عبارت است از:
1-موسیقی بیرونی شعر: همان چیزی که وزن عروضی خوانده می شود و چشم گیرترین عامل، عامل وزن است که آشکارترین موسیقی را همراه دارد.

2-موسیقی کناری: منظور تناسبی است که از رهگذر هماهنگی دو کلمه یا دو حرف در آخر مصراع ها دیده می شود. مثل «خواب »و «آب» که در حقیقت صامت و مصوت های مشترک سبب می شوند گوش لذتی ببرد.موسیقی کناری همان موسیقی قافیه و ردیف است که بتواند در پایان مصراع ها موسیقی ای از این دست به وجود آورد.
3-موسیقی داخلی:منظور از موسیقی داخلی یا درونی مجموعه تناسب هایی است که میان صامت ها و مصوت های کلمات یک شعر ممکن است وجود داشته باشد.مثلاً اگر در یک شعر ، مصوت های â.ؤ«.إ«تکرار شوند. این خود نوعی موسیقی ایجاد می کند ، نظیر تکرار مصوت âدر این بیت:


یاد باد آن که نهانت، نظری با ما بود/ رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بو
4-موسیقی معنوی: هر نوع تناسب را می توانیم در قلمرو آهنگ قرار دهیم، تناسبهای معنوی در این حوزه قرار می گیرند.آنچه قدما، طباق و تضاد و مراعات النظیر و...خوانده اند، همه تناسب های معنوی مفاهیم و کلمات است. این تناسب ها اجزای شعر را از درون به هم پیوند می بخشند و در استحکام فرم تأثیر بسیار دارند.

هـ . شکل:هر شعر دو شکل یا قالب یا صورت دارد، یکی شکل ظاهری که عبارت است از طرز ترکیب مصراع ها و ابیات با یکدیگر به اعتبار قافیه و ردیف و گاه وزن. این همان چیزی است که در اصطلاح قدیم ، قصیده ، غزل ، قطعه و..... را از یکدیگر جدا می کرد.
اما شکل شعر یا صورت شعر ، یک مفهوم عمیق تر هم می تواند داشته باشد و آن مسئله ی شکل درونی یا فرم ذهنی آن است که به طور خلاصه عبارت است از مسئله ی پیوستگی عناصر مختلف یک شعر در ترکیب عمومی آن.
بسیاری از شعرهای قدیم از نوعی یکپارچگی و وحدت ارگانیک برخوردار هستند ، مثل قصاید ناصر خسرو


منبع: بخش ادبیات تبیان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا