تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

شعر ~ ترانه‌سرایان ~

ما باید بینمون دیوار باشه
کمک کن بین هم آجر بچینیم
کمک کن دستمون از هم جدا شه
نباید دیگه ما هم رو ببینیم



من از جنس عبور تند سیلم
تو مثل نخل خرما موندگاری
فقط قولی بدع وقتی که میرم
سر حرفت بمونی کم نیاری



می خوای رو دست من پاشی که چی شه
تو که دیوونه تر از من نمیشی
جدایی حقته،از من بگیرش
چرا راضی به این رفتن نمیشی؟



چرا لج می کنی با سرنوشتت
ببین فردای من رو باد برده
دوتا دستاتُ سمت کی گرفتی؟
خدایی که منُ از یاد برده؟!



به پای کی نشستی؟ دست بردار
من و این ماجرای نیمه کاره؟
پر از بیماریای مسری ام من
برو تقدیر من واگیر داره



برو فردا هنوزم چش به راته
بذا من تو دل شبها بمونم
واسه تو بهتره که دور باشی
واسه من بهتره تنها بمونم



| هانی ملک زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
زمستون توی مغزم راه میره
تو مشتم گوله های برف دارم
نگو نیش و کنایه ت درد داره
بشین چن جمله با تو حرف دارم



ببین ما راهمون با هم یکی نیس
قراره بینمون دیوار باشه
رسیدن سهم دستامون نمیشه
اگه دست خدا تو کار باشه



زمین لج کرده با آینده ی ما
تو و رویات و از دستم گرفته
واسه بودن کنارت فرصتی نیست
خدا دستات و از دستم گرفته



مث هفتیر بیضامن شکستم
دارم توی خودم شلیک میشم
تو راهت دوره و من لحظه لحظه
به پایان خودم نزدیک میشم



عزیز من بهار من گل من
تو توو دستای خشکم زرد میشی
الان داغی و حالیت نیست دختر
اگه با من بمونی سرد میشی



اگه پشتت نتونستم بمونم
باید محکم بمونی، سخت باشی
به این آینده امیدی ندارم
تو حقت اینه که خوشبخت باشی



پر از آشوب و تشویشه وجودم
دارم توی خودم سرکوب میشم
نه لبخندت نه مو بندت نه قرصام...
من و تنها بذاری خوب میشم


| هانی ملک زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:



دنیای من دنیای خوبی نیست
“دنیای بی دستای تو”مفته
شاید نمیدونی ولی اینجا
هرشب یکی یاد تو می افته



هر شب یکی یاد تو می افته
من با توأم،تنها نمی مونم
هرشب مرورت میکنم،هر شب
می شینم و تاریخ می خونم



غیر از دوتا دیوار و چندتا در
چیزی از این بیغوله باقی نیست
رفتی و حالا خوب می فهمم
هیچ اتفاقی اتفاقی نیست



از زندگی سر میرم و هر روز
جون می کنم اما نمی میرم
غیر از همین که خیلی دیوونم
من چیزی و گردن نمی گیرم



تاوان عاشق بودن و دادم
هرلحظه مردم تو خودم کم نیست
من با گذشته زنده ام بس کن
من چیزی از آینده یادم نیست


میخندم از بس خودخوری کردم
رفتی و حال زندگیم اینه
هرشب همین آش و همین کاسه س
من چند ساله زندگیم اینه

افتادم از چشمات و خندیدی
بعد از تو با گریه خوشی کردم
اون آدم دیوونه آخر مرد
من چند ساله خودکشی کردم


می میرم از بس زندگی سخته
مردن برای مرده ها ساده س
می میرم و این اتفاقی نیست
تابوت من چن ساله آماده س


| هانی ملک زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

به قولای مردونه شک میکنم
به دستی که دستام و رد میکنه
صدا می زنم پشت هم اسمت و
سکوت تو حالم رو بد میکنه



چشات و گرفتی و خشکم زده
چشات و گرفتی و بی طاقتم
زمان بی نفسهای تو کوک نیست
تو رفتی و خشکش زده ساعتم



تو رفتی از اینجا ولی خاطره ت
توی ذهن خونه قدم میزنه
صدای تو هر ثانیه چند بار
سکوت اتاق و بهم میزنه



دلم زیر خاک تو دفنه ولی
دارم روی عکس تو دس میکشم
بدون تو این خونه قبره برام
یه مرده م که دارم نفس میکشم



همش گریه می افتم از یاد تو
پره بغضم اینجا و حالم بده
منه سخت و صخره،منه سنگ و سرد
بیا و ببین چی سرم اومده



یه آتیش و خون می کشم خونه رو
تو رفتی که دیونگیم گل کنه
تو رفتی و این خونه حتی من و
نمی تونه بی تو تحمل کنه



تو قول داده بودی بمونی به پام
مگه قول مردونه حالیت نیست؟
چقد عاشقی کرده بودم برات
نرو حق من جای خالیت نیست!



| هانی ملک زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

باشم، نباشم، فرقی ام داره؟!
چیزی نمونده بین ما دوتّا
پایینِ کوچه خطِ پایانه
از موضعِ بالا نِگا کن تا...



می‌بینی چشمای من‌و وقتی
غرقه تو آهنگای بی‌معنی
عاشق شدم تو شهرتون، اما
تو شهرتون عاشق شدن یعنی...



هم دوستت دارم مث قبلا
هم مطمئنم دوستم داری!
حس می‌کنم چن وقته حسش نیست...
حس می‌کنم هی با خودت داری...



فکری به حال هردومون کردم
فکری به حال من، به حال تو
برگشتنم کار قشنگی نیست
هی دورِ باطل، دورِ باطل، دو...



اشکای امروزت تموم میشه
کی پیش‌بینی کرده فردا رو؟!
گیرم یکی دستات‌و می‌گیره
من خیلی وقته خیلی چیزا رو...



از دست دادم بچگی‌هام‌و
رفتم یه مردِ بدتر آوُردم
ما خوب بودیم و هوا بد شد
من خیلی وقته سر در آوُردم...



از برفی که چن ساله می‌باره
تا هق هقِ تو بعدِ این بارون
چن سالِ دیگه تو همین کوچه
چن سالِ دیگه تو همین تهرون...



باشم، نباشم، فرقی ام داره؟!

| میثم بهاران |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چن ساله دلسوز منی اما
از آدم دلسوز می ترسم
امروز ترکم کردی و رفتی
چن ساله از امروز می ترسم


از صب به عکسامون نگا کردم
آدم به زیباییت کی دیده
تو توی هر عکسی که خندیدی
عکاس دستش سخت لرزیده


دنیای من امشب عوض میشه
تو دور تر میشی ازم کم کم
خیلی غم انگیزه که روی تخت
به هر طرف میخوام میغلتم


واسه دوتامون هدیه می گیرم
جایِ دوتامون فیلم می بینم
با اینکه تو رفتی ولی بازم
روو میز دو تا بشقاب می چینم


هر چی توو این خونه س رو میفروشم
فرش اتاق و تخت و گیتارم
تو خسته ای وقتی که برگردی
یه صندلی باید نگه دارم...

| کسری بختیاریان |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

من راه به ادامه ی دنیا نمی برم
باید زمان مرگمو نزدیک تر کنم
هر چند لکه های سیاهی همیشه هست
لازم شده جهانمو تاریک تر کنم!

من راه به ادامه ی دنیا نمی برم
این کشتی شکسته منو غرق میکنه
زور درای بسته به یوسف نمی رسید
اما خدای یوسف و من فرق میکنه!

موسی که نیستم به عصا دردمو بگم
انگشترم منو که سلیمان نمی کنه
با اینکه هر دقیقه به آتیش می رسم
اما خدا جهانو گلستان نمی کنه!

وقتی خودم برای خودم گریه می کنم
دریا تموم سهمشو از آب می بره
هر چی که سهم قلبمه دنیا بهم نداد
هر چی گل نیلوفره مرداب می بره!

من یه بتم، یه بت به خدایی نمی رسه
بی هم نفس به قلب، هوایی نمی رسه
بی خود چرا کنار جهان زندگی کنم
آدم بدون عشق به جایی نمی رسه!



من راه به ادامه ی دنیا نمی برم...

| سید سعید عربی |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

لبخندت از روی رضایت نیست
وقتی تو اوج خنده غمگینی
آینده م و با تو نمی بینم
آینده ت و با من نمی بینی



آینده یه کابوس غمگینه
دستای رویات و بگیر از من
اردیبهشت چشمم آبانه
شهریور آغو*ش تو بهمن



ابرای دنیا توی چشمام ان
میسوزه از داغ تو این خونه
اینجا به شدت زیر آتیشه
اینجا به شدت زیر بارونه



کولاکه تو این خونه ی دلسرد
دست و دلم می لرزه هر لحظه
آغو*ش گرمی رو نمی بینم
دور و برم تنهایی محضه



آتیش تلخ زندگی با تو
افتاده توی قلب سیگارم
پیش تو عادت دارم و باید
دستام و تو جیبم نگه دارم



دیگه برای زندگی دیره
تنها رفیقم دود سیگاره
کی گفته واسه آدم مُرده
سیگار و تنهایی ضرر داره



شک دارم اون مرداد برگرده
احساس تو اما مردد نیست
حالا که عشق از خونمون رفته
آماده ی رفتن بشی بد نیست


| هانی ملک زاده |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نشستم توو تاریکی این اتاق
که دنیام بعد تو رنگی نشد
یه جوری به این خونه حس داشتی
که تا وقتی بودی کلنگی نشد

نشستم به حرفات فک می کنم
به احساسی که ریشه هامو سوزوند
به ساکی که از توو کمد کوچ کرد
به چتری که روو چوب لباسی نموند

نگو خاطراتی که دارم ازت
یه روز درد دوری رو کم می کنه
هنوزم به عکسات زل می زنم
هنوزم چشات اذیتم می کنه

من عادت ندارم لباسی به جز
لباسی که دوس داشتیو تن کنم
فقط کافیه اسم تو برده شه
که سیگارو برعکس روشن کنم


چقد بگذره تا تو یادم بری؟
چقد دیگه این تلخیو کش بدم؟
کدوم کافه توو شهر، لطفا بگو
کجا خنده هاتو سفارش بدم؟

| کسری بختیاریان |
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا