- Apr
- 1,131
- 3,326
- 133
- وضعیت پروفایل
- ناگهان شد که زمین نبض جنونش زد و خونم از حلق، به جوش آمد و نابود شدم!
خب صبر کردم ساعت دوازده بشه تا تاپیک تولدت رو بزنم و من اولین نفری باشم که روز تولدت، بهت تولدت رو تبریک میگه.
** 00:00 **
میگن 00:00 یعنی اینکه دوستت دارم و خیلی برام عزیزی!
خب من تو رو خیلی دوستت دارم و برام خیلی زیاد عزیزی!
انقد برام عزیزی که حاضرم نصف عمرم رو بدم تا تو، اونجوری که دوست داری زندگی کنی!
آخه میدونی، من باهات خیلی خاطرات خوبی داشتم!
باهات از ته دل خندیدم...
باهات از ته دلم خوشحال شدم...
وقتی باهات بودم و باهم حرف میزدیم، یه لبخندی رو ل*بام بود که واقعا از ته قلبم میاومد.
نمیخوام از انرژی منفیا چیزی بگم یا اسم ببرم.
اما یه شب که پر از انرژی منفی بود، حالت بد بود، حالم بد بود، ما فهمیدیم که نیمهیگمشدهی همیم. یادته؟! D:
اون شب احساس کردم که دیگه تنها نیستم...
یکی مثل خودم بود...
یکی مثل من بود که ذهنم بهش نزدیک باشه...
حرفهامون باهم یکی باشه...
همزمان یک کلمه رو بیان کنیم!
خیلی دوست داشتم که یه سوپرایز بزرگ و ترسناک واسهت در نظر بگیرم. اما یکی از سوپرایزام... میدونی که!
بگذریم...
بعد از اینکه فهمیدیم نیمهی گمشدهی همیم، تو تو تلگرامم نیمهی گمشده سیو شدی! یادته؟! ^~^
و کمکم، را*بطهی ما بیشتر و ریشهی دوستی ما محکمتر شد! مگه نه؟!
باهات تماس گرفتم... سی و هفت دقیقه و هفت ثانیه صحبت کردیم! و من واقعا با صمیمیترین دوستم که مجازی نبود، ۲۰ دقیقه صحبت کرده بودم. تو فرق داشتی دلبرم♡
و رکورد حرف زدن تلفنی من، با حرف زدن با تو، شکست!
انقد اون مکالمه رو دوست داشتم... هنوزم که هنوزه به یادشم و به پر پوچیهای خودم میخندم. با ۴۰۳۰ بهت زنگ زدم. D:
کلی غیبت کردیم و درمورد آیندهمون حرف زدیم... البته دو\سوم حرفها رو من زدم. خودم حرف میزدم و خودم به حرفهای خودم میخندیدم:|
گذشت و گذشت...
تا تو شدی یکی از داداشام... ما داداشیم مگه نه؟!
داداااااااش. ما داداشیم مگه نه؟!@.@
هرچیزی میشد میگفتم ما داداشیم دیگه.
ما هنوزم داداشیم، داداشمی، داداشتم♡
روزایی که با تو میگذره خوش میگذره و خیلی دوسشون دارم D:
تو یکی از اون آدمایی هستی که باعث میشه، من بهخاطرشون زندگی رو دوست داشته باشم!
باهم حرف زدیم و... حرف زدیم و پیویت کلی باهم پاچیدیم! شاید خیلی وقتا بهت سر نمیزنم، اما بدون همیشه به یادتم!
من میگم به یادتم تو فکر نکن که در طول روز یکی یا دو ساعت بهت فکر میکنم! من لحظهبهلحظهی زندگیم رو به تو فکر میکنم و دارم با یادت زندگی میکنم!
تویی که میدونی تو زندگی واقعیم خیلی تنهام... هیچکسی رو ندارم... اما واقعا وقتی بهت فکر میکنم به این پی میبرم که من تنها نیستم! گرچه مجازیه، اما برای من واقعیه!
چندروز پیش که مکالمهمون با غم شروع شد و با کلی خنده تموم شد!
یه حس عجیبی پیدا کردم...
واقعا... نمیدونم چرا اینجوری شدم!
یه حسی بین دلتنگی و شادیِ...
دلتنگی نزدیک نبودنت.
و شادی بودنت.
و.... احساسایی که نمیفهمم بهشون چی میگن.
بعد اون مکالمه، من به حرفهامون فکر میکردم و میخندیدم!
و واقعا اون مکالمه یکی از بهترین مکالمههای دنیام شد! بازم با ۴۰۳۰ بهت زنگ زدم D:
خب...
مکمل من؛ اگه میبینی آدمای دورت کَمن، برا اینه که لیاقت با تو بودن رو ندارن عزیز دل من!
??بهترین دوست و همدم دنیا که بهترینمی واقعا??
@Dawshtm
??تولدت مبارک??
این رو یادت باشه که تا زندهم کنارت هستم...
گاهی اوقات به این فکر میکنم که چی میتونه من و مینو رو از هم جدا کنه... و آخر به یه نقطهی خیلی کوچیکتر از ملوکول میرسم. D:
دوست دارم این رو بدونی که... خیلی بیشتر از خیلی دوستت دارم!???
بهترین اتفاق زندگی....????
#نرجس
و از @Hosein تشکر میکنم بهخاطر فشفشهها، خیلی زیادی مرسی?
** 00:00 **
میگن 00:00 یعنی اینکه دوستت دارم و خیلی برام عزیزی!
خب من تو رو خیلی دوستت دارم و برام خیلی زیاد عزیزی!
انقد برام عزیزی که حاضرم نصف عمرم رو بدم تا تو، اونجوری که دوست داری زندگی کنی!
آخه میدونی، من باهات خیلی خاطرات خوبی داشتم!
باهات از ته دل خندیدم...
باهات از ته دلم خوشحال شدم...
وقتی باهات بودم و باهم حرف میزدیم، یه لبخندی رو ل*بام بود که واقعا از ته قلبم میاومد.
نمیخوام از انرژی منفیا چیزی بگم یا اسم ببرم.
اما یه شب که پر از انرژی منفی بود، حالت بد بود، حالم بد بود، ما فهمیدیم که نیمهیگمشدهی همیم. یادته؟! D:
اون شب احساس کردم که دیگه تنها نیستم...
یکی مثل خودم بود...
یکی مثل من بود که ذهنم بهش نزدیک باشه...
حرفهامون باهم یکی باشه...
همزمان یک کلمه رو بیان کنیم!
خیلی دوست داشتم که یه سوپرایز بزرگ و ترسناک واسهت در نظر بگیرم. اما یکی از سوپرایزام... میدونی که!
بگذریم...
بعد از اینکه فهمیدیم نیمهی گمشدهی همیم، تو تو تلگرامم نیمهی گمشده سیو شدی! یادته؟! ^~^
و کمکم، را*بطهی ما بیشتر و ریشهی دوستی ما محکمتر شد! مگه نه؟!
باهات تماس گرفتم... سی و هفت دقیقه و هفت ثانیه صحبت کردیم! و من واقعا با صمیمیترین دوستم که مجازی نبود، ۲۰ دقیقه صحبت کرده بودم. تو فرق داشتی دلبرم♡
و رکورد حرف زدن تلفنی من، با حرف زدن با تو، شکست!
انقد اون مکالمه رو دوست داشتم... هنوزم که هنوزه به یادشم و به پر پوچیهای خودم میخندم. با ۴۰۳۰ بهت زنگ زدم. D:
کلی غیبت کردیم و درمورد آیندهمون حرف زدیم... البته دو\سوم حرفها رو من زدم. خودم حرف میزدم و خودم به حرفهای خودم میخندیدم:|
گذشت و گذشت...
تا تو شدی یکی از داداشام... ما داداشیم مگه نه؟!
داداااااااش. ما داداشیم مگه نه؟!@.@
هرچیزی میشد میگفتم ما داداشیم دیگه.
ما هنوزم داداشیم، داداشمی، داداشتم♡
روزایی که با تو میگذره خوش میگذره و خیلی دوسشون دارم D:
تو یکی از اون آدمایی هستی که باعث میشه، من بهخاطرشون زندگی رو دوست داشته باشم!
باهم حرف زدیم و... حرف زدیم و پیویت کلی باهم پاچیدیم! شاید خیلی وقتا بهت سر نمیزنم، اما بدون همیشه به یادتم!
من میگم به یادتم تو فکر نکن که در طول روز یکی یا دو ساعت بهت فکر میکنم! من لحظهبهلحظهی زندگیم رو به تو فکر میکنم و دارم با یادت زندگی میکنم!
تویی که میدونی تو زندگی واقعیم خیلی تنهام... هیچکسی رو ندارم... اما واقعا وقتی بهت فکر میکنم به این پی میبرم که من تنها نیستم! گرچه مجازیه، اما برای من واقعیه!
چندروز پیش که مکالمهمون با غم شروع شد و با کلی خنده تموم شد!
یه حس عجیبی پیدا کردم...
واقعا... نمیدونم چرا اینجوری شدم!
یه حسی بین دلتنگی و شادیِ...
دلتنگی نزدیک نبودنت.
و شادی بودنت.
و.... احساسایی که نمیفهمم بهشون چی میگن.
بعد اون مکالمه، من به حرفهامون فکر میکردم و میخندیدم!
و واقعا اون مکالمه یکی از بهترین مکالمههای دنیام شد! بازم با ۴۰۳۰ بهت زنگ زدم D:
خب...
مکمل من؛ اگه میبینی آدمای دورت کَمن، برا اینه که لیاقت با تو بودن رو ندارن عزیز دل من!
??بهترین دوست و همدم دنیا که بهترینمی واقعا??
@Dawshtm
??تولدت مبارک??
این رو یادت باشه که تا زندهم کنارت هستم...
گاهی اوقات به این فکر میکنم که چی میتونه من و مینو رو از هم جدا کنه... و آخر به یه نقطهی خیلی کوچیکتر از ملوکول میرسم. D:
دوست دارم این رو بدونی که... خیلی بیشتر از خیلی دوستت دارم!???
بهترین اتفاق زندگی....????
#نرجس
و از @Hosein تشکر میکنم بهخاطر فشفشهها، خیلی زیادی مرسی?
آخرین ویرایش توسط مدیر: