هین رها کن عشق های صورتی عشق بر صورت نه بر روی سطی
آنچه مع*شوق است صورت نیست آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری زچیست عاشقا واجو که مع*شوق تو کیست
عاشقستی هر که او را حس هست آنچه محسوس است اگر مع*شوقه است
تابش عاریتی دیوار یافت پرتو خورشید بر دیوار تافت
واطلب اصلی که تابد او مقیم بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم
"مولانا"