تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

گفتگوی آزاد حرفتو به ناشناس بزن

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
زندگیم خوب بود تا وقتی تو اومدی
تو اومدی زندگیم بهتر شد تا وقتی که رفتی
تو رفتی زندگیم عالی شد تا وقتی که دوباره پیدات شد
نمی دونم زندگیم بهتر شد یا نه.چون دیگه نسبت بهت خنثی شدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
ازت خیلی دلخورم...
همه ی اینا رو مجبورم سکوت کنم ولی همه ی اینا جمع شده تو دلم دارم اذیت میشم...
خیلی خیلی ناراحتم ازت
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
اونی که این تاپیک رو زد
دستت درد نکنه
باعث شدی حرفام رو راحت تر بهش بزنم.
دلخورم
هم از خودم
هم از کسی که اون رو گذاشت جلوم!
اونی که میخونه ولی نمیفهمه من با خودشم.
با خودِ خودش!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
یکم دیگه حرف بزنم از ناشناس به آشناس تبدیل میشه.
مخاطب خاص من، بفهم با خودتم دیگه.انقد حرف نیازه به نظرت؟
ولی با اینکه دلخورم و هی کنایه میزنم، بازم یه حس عجیبی دارم بهت.یه حس خوب شاید هم بد.تو که برات مهم نیست ولی این حرفا روی دلم سنگین بودن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
L

Lidiya

مهمان
انجمن کافه نویسندگان

دوست عزیز...
من اگر کاری ازت خواستم، به این علت بود که شمارو دوست خودم می دونستم، وگرنه مطمئن باش،
من خودم کاری رو که بخوام (قطعا) به بهترین شکل انجامش می دم و احتیاجی به (هیچ کسی) ندارم!
بهتره که احترام کسی که 4_5 سال ازت بزرگتره رو نگه داری ?
من معمولا عادت ندارم به کسی بها بدم و بی احترامی رو تحمل کنم...
 
آخرین ویرایش:
L

Lidiya

مهمان
احساس می کنم توی تمام این مدت
یچیزی هست که اذیتت میکنه و آزارت میده...
گاهی هم حس میکنم شاید از چیزی می‌ترسی...
اما همیشه حس میکنم یه چیزی آزارت میده
یعنی مثل یه مانع
سَد راهته!
خیلی خوب میشه...
اگه باهام حرف بزنی راجع بهش!
 
آخرین ویرایش:
بالا