متون و دلنوشته [ حسین پناهی ]

[Lidiya]

اگر وقت نداری حالم را بپرسی، درکت می کنم ؛

اگر وقت نداری با من صحبت کنی، درکت می‌کنم ؛

اگر وقت نداری مرا ببینی، درکت می‌کنم ؛

اما اگر بعد از تمام اینها، دیگر دوستت نداشتم،

این بار نوبت توست که درکم کنی ...




حسین پناهی

 

[Blue berry]

اینجا در دنیای من

گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند!

دیگر گوسفند نمی درند؛

به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...



? حسین پناهی

 

[Blue berry]

چه بیهوده اختراع شد

سَم، شکنجه، تیغ، چوبه ی دار ...

وقتی یک خاطره می‌تواند

نفست را بند بیاورد

زمین گیرت کند

تو را به گریه بیندازد

خونت را به جوش آورد ...!

 

[Kallinu]

مگسی را کشتم…
نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم…

 

[Kallinu]

سیاه سیاهم
با زرد هماهنگم کن استاد!
گاه حجم یک کلاغ
کنتراست یک تابلو را حفظ میکند​

 

[Kallinu]

لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند…​

 

[Kallinu]

کفش، ابتکار پرسه های من بود
و چتر، ابداع بی سامانی هایم
هندسه، شطرنج سکوت من بود
و رنگ، تعبیر دل تنگی هایم…​

 

[Kallinu]

در
سلام،
خداحافظ
چیز تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بلکه
باز شود این در
گم شده بر دیوار…​

 

[Kallinu]

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم…​

 

[Kallinu]

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟…​