تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

داستانک داستانک صلح دل‌ها | به قلم تینا اسعدی

  • شروع کننده موضوع تینـا
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 147
  • پاسخ ها 2
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Dec
370
0
100
Urmia
وضعیت پروفایل
زندگی برای زندگی کردن است نه رویابافی.
نام اثر: صلح دل‌ها
به قلمِ: تینا اسعدی
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
دل‌هایمان صلح می‌کنند؛ دست در دست هم می‌گذارند و یک صدا فریاد می‌زنند:
ما تا ابد و یک روز مال همدیگر باقی خواهیم ماند.
اما زمانی که دلت رویش را از دل عاشق من نگیرد.
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بازنشسته
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Apr
1,611
2,024
168
91722_bc05051b5f68dd61c3ba6d237af07621.png

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.


قوانین تایپ داستانک


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای آثار

همچنین شما می‌توانید پس از ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.

درخواست کاور تبلیغاتی

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد داستانک

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای داستانک

همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام اثر


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

69322_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif

|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Dec
370
0
100
Urmia
وضعیت پروفایل
زندگی برای زندگی کردن است نه رویابافی.
من ابرم تو رفتی که باران ببارد؛ نبود تو من را به شب میسپارد
برای منو عشق دلت جا ندارد؛ تماشا نکن غم تماشا ندارد!
همین‌طور داشتم واسه خودم می‌خوندم و سیب زمینی سرخ می‌کردم البته از خدا که پنهون نیست اون وسط یه قرم می‌اومدم.
ای آه طولانی من حال...
که با دستی که دراز شد تا سیب زمینی کش بره هول شدم و هدفون از گوش‌هام شل شد و افتاد زمین و به سه قسمت مساوی تقسیم شد به پشت سرم برگشتم تا قاتل هدفون جگر گوشم رو شناسایی کنم که با دیدن آقای شوهر از حرص صورتم به کبودی زد که بیشعور برای حرص خو*ردن بیشتر من سیب‌ زمینی‌هارو انداخت بالا و دهانش رو مثل کروکدیل باز کرد و سیب‌ زمینی‌ها شلپ افتادن تو دهنش و اونم تکیه‌اش رو داد به دیوار و با لبخند ژیکوند گفت:
-هنر نماییم چطور بود؟
منم یه لبخند زدم که چشماش گشاد شدن و همین‌طور که نزدیکش می‌شدم گفتم:
-برای اون دنیات بدرت می‌خوره.
اونم خشک شده گفت:
-چی؟
منم دستام رو محکم به هم کوبیدم و گفتم:
-اون دنیا می‌تونی با دلقک بازیت یه آبی یه دونی پیدا کنی.
اونم کمی عقب رفت و گفت:
-خب که چی؟
منم خودم رو آماده دویدن کردم و گفتم:
-هشدار دادم تا فرار کنی و از مردنت جلوگیری کنی.
همین که این جملم رو شنید پا به فرار گذاشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا