داستانک داستانک نقطه‌های خاکستری | به قلم diana.zam

[RIWAN]

به نام آفریدگار زیبایی

نام داستانک: نقطه‌های خاکستری
نام نویسنده: diana.zam
ناظر: @Narcissus yousefi
ژانر: تراژدی- اجتماعی

مقدمه: می‌دانی خاکستری چه رنگی است؟ رنگی میان سیاه و سفید.
حال می‌دانی آدم‌ها که هستند؟ چیزی میان بدی و خوبی...
درست مثل همین نقطه‌های خاکستری

 

[نهنــگ]

​

نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد

همچنین شما می‌توانید پس از ۶ پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.

درخواست کاور تبلیغاتی

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ


همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

°|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|°​

 

[RIWAN]

نقطه اول: شرافت

پلی بین آن‌ها ساخته شده، اسم آن پل پل صراط است.
آن‌هایی که نقطه‌های سیاه داشتند سمت چپ در حال تمام شدن هستند؛ ولی آن‌هایی که نقطه‌های سفیدشان در دستشان است این طرف پل در حال متولد شدن دوباره.
حال نقطه‌های خاکستری چه می‌شوند؟
نقطه‌های خاکستری با چشم‌های بی فروغ در وسط پل به انتظار نشسته‌اند.
تکلیف آنان چه می‌شود؟
که می‌داند؟

• با ما چه کار می‌کنند؟
• نمی‌دانم!

آری نمی‌دانند، تنها کسی که می‌داند در فراز آسمان نشسته و نگاه می‌کند به آن‌ها که شرافت را گاه اشتباه صرف احساسات کردند و گاه درست برای خدمت به اسلام.
حال باید کجا قرار بگیرند با این نقطه‌های خاکستریِ به نام شرافت که در دستشان است؟

 

[RIWAN]

نقطه دوم: دعا

- خدایا! خداوندا، پسرم را به من بازگردان.
چقدر حقیر، چقدر پوچ، با چه رویی به درگاه خداوند التماس می‌کند؟ آیا نقطه‌های سیاهی که دستش است را نمی‌بیند؟ آیا بدی که همه‌ی این سال‌ها به خورد قلبش داده است را نمی‌بیند؟

- خدایا! خدای بزرگ، ازت خواهش می‌کنم پسرم را به من بازگردانی.
چه زیبا، چه دلپذیر، چقدر آرامانه، به درگاه خدا دعا می‌کند و چقدر از نقطه‌های سفیدی که در چشمانش است لذ*ت می‌برد!
آه، خدا چقدر مهربان است، و گاه چقدر عادل.
حق آن مردی که تمام این سال‌ها مال یتیم خورده و با لبخند‌های چندش‌آور پول‌هایش را شمرده، نیست که پسری از نسل آن زنده بماند! چرا که مثل پدر است و خدا خوب این را می‌داند.
اما آن پیرزن چی؟ آن پیرزنی که مهر بر روی پیشانی‌اش نشان از خلوص زیاد است آیا حقش نیست که پسرش زنده بماند؟ هست، هست و خدا این را خوب می‌داند و خدا عادل است، یکی می‌میرد و یکی زنده می‌ماند، دنیا جای سیاهی نیست.

- خدایا پسرم را به من بازگردان.
ای‌وای، باز هم نقطه‌های خاکستری، و باز هم پشیمانی.
خدا عادل است اما شما بگویید چه کند؟ به نقطه‌های سفید عمر دوباره می‌بخشد و از نقطه‌های سیاه عمر می‌گیرد، اما با نقطه‌های خاکستری چه کند؟

 

[RIWAN]

نقطه سوم: امید و نومیدی

سوسوی نور نومیدی در انتهای این تونل زمان دیده می‌شود و آن نگاهی که توام با ترس در چشمان نقطه‌های سیاه پیدا می‌شود، چقدر دل‌خراش...

و امید، امید در قلب نقطه‌های سفید بیشتر و بیشتر می‌شود و پر صلابت به راهش ادامه می‌دهد چقدر دلنواز...

اَمان از نقطه‌های خاکستری که نه امید در روحشان جای دارد و نه نومیدی غذای جسمشان...

 

[RIWAN]

نقطه چهارم: عشق و نفرت

عشق برای نقطه‌های خاکستری یعنی نفرت؛ اینک خانواده دور هم نشسته‌اند، همه در فکر نفرت و انتقام هستند و چه لذ*ت از این کانون می‌برند؟!

اول دعا می‌خوانند، شکر می‌کنند از برای این نعمت، اعتقاد دارند که شکر نعمت نعمتت افزون کند! چقدر زیبا، همه در فکر رسیدن به عشق هستند و چه زیبا تلاش می‌کنند تا کانون گرم بماند.

فکرش در نفرت و انتقام می‌جوشد، اما با صدای عشق و محبت مادر، در جلد مهربانی فرو می‌رود. امان از نقطه‌های خاکستری... .

 

[RIWAN]

نقطه‌ پنجم: آتش و آب

عقیده دارند، با تمام بدی‌هایشان خداوند همان‌طور که ابراهیم را که در آتش افتاده بود نجات داد و گل بر سر او ریخت؛ در جهنم از آتش نجاتتان خواهد داد... .
چه خیال پوچی!

می‌دانند گوارا‌تر از آب نیست، می‌دانند بخاطر نقطه‌های سفیدی که در دستشان است؛ لایق گوارا‌ترین آب هستند... .

کابوس دیده است، که در آتش می‌سوزد!
او که تازه به نیازمند کمک کرده، نکند منفعت برای خودش بوده؟ آه، پول‌ها تقلبی بود... .