تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

داستانک داستانک کرونا | به قلم سارا مرتضوی

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
نام اثر: کرونا
نام نویسنده: سارا مرتضوی
ناظر: @MAHWNAZ
ژانر: اجتماعی

خلاصه: این داستان روایتی از یک تصادف است که از زاویه دیدهای مختلف به نمایش گذاشته می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
59359_bc05051b5f68dd61c3ba6d237af07621.png
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد

پس از گذشت حداقل ۷ پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از ۷ پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ


همچنین پس از ارسال ۱۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

59358_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif


°|کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان|°
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
پارسال زن میانسالی به نام مریم با خودرو به جلوی ورودی سوپر مارکت محله که اسباب‌بازی سکه‌ای قرار داشت کوبید و همچنین با پنجره‌ی کناری کافی‌شاپ و یک مرد تصادف کرد.

فروشنده سوپری
«اگه امروز بتونم یه تومن کاسبی کنم، می‌تونم قرضم به آقا رضا رو بدم. لعنت به کرونا، کار و کاسبی‌مون رو مختل کرد! مدام وضعیت قرمز اعلام می‌کنن مردم می‌ترسن. خفه شدیم تو این ماسک‌ها! نمیشه نفس کشید. چه خاکی به سرم بریزم؟ مشتری‌ها کم شدن، پول اجاره‌ی مغازه رو باید بدم. این مداح نامرد رهن و اجاره رو هم بیش‌تر کرده... .
زنی وارد مغازه می‌شه، دو تا چیپس برمی‌داره، از من سکه می‌خواد. برای اسباب‌بازی که بیرون گذاشتم. دخترش مدام نق می‌زنه. وای من متنفرم از بچه‌ی لوسِ نق‌نقو»»

زن خریدار
«امیدوارم جواد ماسکش رو بزنه، اوضاع خطرناکه.
- مامان، من می‌خوام سوار اسب بشم؟
به دست دختر چهار ساله‌ام نگاه می‌کنم که به اسباب‌بازی سکه‌ای اشاره می‌کنه. سکه‌ایه. با هم می‌ریم توی سوپری که سکه بگیرم. ناگهان صدای بدی می‌شنوم. صدای برخورد. آنا از ترس جیغ می‌زنه. سریع بیرون میرم که یه پراید سفید می‌بینم. اسباب‌بازی سکه‌ای کج شده و به زمین افتاده. سریع آنا را به داخل مغازه می‌برم که این صحنه‌ی دلخراش رو نبینه.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
فروشنده آکواریومی
«دو تا شیشه‌ی مغازه خورد شد! چی بود؟ بدبخت شدم. تو این گرونی و بی‌مشتری‌ای این چه بلایی بود خدا!
سریع از کافه بیرون میرم. زنی با مانتو و مقنعه‌ی مشکی روی محسن که دراز روی زمین افتاده بود خم شده. داره تکونش میده. سریع به سمتشون میرم. صورتش پر از خونه. حالم بد میشه. نمی‌تونم تحمل کنم و بالا میارم. من خون ببینم غش می‌کنم.
خورده‌های شیشه‌ی مغازه توی آکواریوم ریخته. به سمت ماهی‌ها میرم. اگه بمیرن بیچاره میشم. تموم سرمایه‌امه. تو این وضع که باید یواشکی کار کنم که نون بخور و نمیری در بیارم، همش اضراب پلمپ کردن دارم. محسن چی شد؟!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
842
1,212
103
32
اصفهان
وضعیت پروفایل
پر تلاش
محسن
«هیچ امیدی ندارم. خدایا زنم رو شفا بده. قول میدم دیگه کار اشتباهی نکنم. حالا بدون اون چکار کنم؟ نمی‌تونم بدون اون بچه ام رو بزرگ کنم. دکترا میگن این ویروس از خدابی‌خبر نود درصد ریه‌های مهناز رو درگیر کرده. ای خدا! چکار کنم؟
گوسفندهام رو چکار کنم؟ نمی‌تونم با این گرونی براشون کاه و یونجه بخرم. آرمان دیروز گفت سر شب دزد اومده! باید برم اونجا! به سگ‌ها اعتمادی نیست.
کلافه‌ام. نمی‌دونم کجا میرم. اشک‌های جمع شده توی چشمم نمی‌ذاره درست ببینم. این کرونا! عامل بدبختی... .»

مادر مریم بعد از یک ماه سلامتی‌اش رو بدست آورد؛ اما مریم به زندان افتاد. شانسی که آورد این بود که دختر چهار ساله‌ی جواد در حال بازی نبود. شیشه‌ی کافی شاپ خورد شد. اتفاق بد محسن ۳۴ ساله بود. سر او به لبه‌ی اسباب‌بازی برخورد کرده و درجا مرد. سه روز بعد مهناز هم به او پیوست. کرونا عامل اصلی تمام اتفاقات بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا