نمیدانم باز چهشده بود که سربازان حکومتی اینچنین طبل شادی برهم میکوفتند و داد و هوار سر میدادند، به حتم این شاه اِنشان که میگویند باز کشوری دگر را به سرزمینمان ضمیمه کرده بود.
دامنم را از زمین برچیده و پاورچین پاورچین به سمت درِ خانه روانه شدم. آن را نیملا گشوده و از بین آن به برزن۱ سرک کشیدم، سربازان پیشتر آمدند و اینبار مردی سیه چرده از میانشان بانگی سَر داد.
- ای اهل سرزمین ایران به گوش باشید... .
مَردی که در کنارش راه میرفت از روی کاغذی که در دست داشت بلندتر از فرد پیشین خود هوار زد.
- به فرمان شاه شاهان، شاه چهار گوشهی جهان، شاه سرزمینها کوروش کبیر، تمامی ملت پارسه۲ دعوت به میلاد وی شدهاند.
ای مردک نادان، آن همه سخن چید تا که چه بلغور کند؟ همین! بگوید میلاد کوروش است؟ دگر آنقدر مقدمهچینی برای چیست؟ رک و راست بگویند میلاد شاه است و تمام، اندکی مجال ندادند و باز شروع کردند.
- پارسیان به گوش باشید، تمامی شما به جشن میلاد کوروش کبیر فراخوانده شدهاید.
هرچه که از خانهی ما فاصله میگرفتند از صداها نیز کاسته میشد. درب را آرام بر روی هم بستم و خواستم به اتاقم برگردم اما همین که سر از رو برگرداندم ندیمهام را دیدم که به چهرهام زل زده بود. دیدگانم را در کاسه چرخانیدم و گفتم:
- هان؟ باز چه شده است که اینچنین به من مینگری؟
نفسی عمیق سر داد و گفت:
- آه بانو، مگر من هزار بار به شما... .
از کنارش گذشتم و امان ندادم تا که سخنان پند بارش باز تا نا کجا آباد ادامه یابد، به ناچار در پیام روانه شد که یکباره به سویش بازگشتم و پرخاشگرانه گفتم:
- رُدگون۳، جان هرکه میپرستی مرا سرزنش مکن، سربازان حکومتی داد و هوار سر میدادند، من نیز خواستم به قصدشان پی ببرم.
۱. برزن= کوچه.
۲. پارسه= نام باستانی شهر شیراز کنونی در دوره هخامنشی.
۳. ردگون= نام دخترانه هخامنشی-باستانی.