اتمام یافته داستان کوتاه دلبر شاه | به قلم یاسمن بهادری

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Oneiro
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

بسم الله الرحمن الرحیم


مشاهده فایل‌پیوست 294582
نام اثر: دلبر شاه
نویسنده: یاسمن بهادری
ژانر: عاشقانه، تاریخی، تخیلی.
قالب: ادبی
سطح: ویژه
مقدمه:

تیله‌های زمردین فام که در قاب چشمانش جای داده شده و با رنگ سیاه دورش را طراحی کرده بودند، ذره‌ای از خشم نگاهش نمی‌کاست.
بر چهره‌اش نقابی چیره شده بود که جنگل دیدگانش را وحشی‌تر نمایش می‌داد.
شمشیرش را به حالتی ماهرانه مقابلش برای دفاع از خود گرفته بود. او نمیدانست که در برابر چه کسی شمشیر کشیده، گمان نمی‌بُرد که من گر اراده می‌کردم، با یک دست جسم نحیفش را از هم می‌پاشیدم.



این داستان با وقایع تاریخی ارتباطی ندارد و تنها شخصیت های آن از اسامی اساطیر تاریخ میهنمان، ایران کبیر گرفته شده است.

.<اختصاصی_انجمن کافه نویسندگان>.
 
آخرین ویرایش:

Oneiro

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
نوشته‌ها
نوشته‌ها
31
پسندها
پسندها
101
امتیازها
امتیازها
18
سکه
23
8e8826_23124420-029b58f3e8753c31b4c2f3fccfbe4e16.png

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان، قوانین تایپ داستان کوتاه را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ داستان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ داستان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد داستان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از داستان خود، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ داستان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن داستان شما، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن داستان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان داستان خود را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ داستان]

جهت انتقال داستان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به آموزشکده سر بزنید:
[آموزشکده]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نمی‌دانم باز چه‌شده بود که سربازان حکومتی این‌چنین طبل شادی برهم می‌کوفتند و داد و هوار سر می‌دادند، به حتم این شاه اِنشان که می‌گویند باز کشوری دگر را به سرزمین‌مان ضمیمه کرده بود.
دامنم را از زمین برچیده و پاورچین پاورچین به سمت درِ خانه روانه شدم. آن را نیم‌لا گشوده و از بین آن به برزن
۱ سرک کشیدم، سربازان پیش‌تر آمدند و این‌بار مردی سیه چرده از میانشان بانگی سَر داد.
- ای اهل سرزمین ایران به گوش باشید... .
مَردی که در کنارش راه می‌رفت از روی کاغذی که در دست داشت بلندتر از فرد پیشین خود هوار زد.
- به فرمان شاه شاهان، شاه چهار گوشه‌ی جهان، شاه سرزمین‌ها کوروش کبیر، تمامی ملت پارسه
۲ دعوت به میلاد وی شده‌اند.
ای مردک نادان، آن همه سخن چید تا که چه بلغور کند؟ همین! بگوید میلاد کوروش است؟ دگر آنقدر مقدمه‌چینی برای چیست؟ رک و راست بگویند میلاد شاه است و تمام، اندکی مجال ندادند و باز شروع کردند.
- پارسیان به گوش باشید، تمامی شما به جشن میلاد کوروش کبیر فراخوانده شده‌اید.
هرچه که از خانه‌ی ما فاصله می‌گرفتند از صداها نیز کاسته می‌شد. درب را آرام بر روی هم بستم و خواستم به اتاقم برگردم اما همین که سر از رو برگرداندم ندیمه‌ام را دیدم که به چهره‌ام زل زده بود. دیدگانم را در کاسه چرخانیدم و گفتم:
- هان؟ باز چه شده است که این‌چنین به من می‌نگری؟
نفسی عمیق سر داد و گفت:
- آه بانو، مگر من هزار بار به شما... .
از کنارش گذشتم و امان ندادم تا که سخنان پند بارش باز تا نا کجا آباد ادامه یابد، به ناچار در پی‌ام روانه شد که یک‌باره به سویش بازگشتم و پرخاشگرانه گفتم:
- رُدگون
۳، جان هرکه می‌پرستی مرا سرزنش مکن، سربازان حکومتی داد و هوار سر می‌دادند، من نیز خواستم به قصدشان پی ببرم.

۱. برزن= کوچه.
۲. پارسه= نام باستانی شهر شیراز کنونی در دوره هخامنشی.
۳. ردگون= نام دخترانه هخامنشی-باستانی.
 
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین