تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دانلود دانلود کتاب پیرمرد و دریا | ارنست همینگوی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

خلاصه کتاب:

کتاب پیرمرد و دریا نام رمان کوتاهی است که ارنست همینگوی– نویسنده سرشناس آمریکایی- در سال ۱۹۵۱ در کوبا نوشته و در ۱۹۵۲ به چاپ رسانده است. کتاب پیرمرد و دریا واپسین اثر مهم داستانی همینگوی بود که در دوره زندگی‌اش به چاپ رسید.

5-Old-man-and-the-sea-1.jpg.f2a8ce09fa4c42ddb762ba494072ef18.jpg


کتاب پیرمرد و دریا درباره زندگی چندروزه پیرمردی به نام سانتیاگو است که به ماهیگیری می پردازد و همیشه آرزوی صید ماهی بزرگی را داشته که به همه توانایی اش را ثابت کند.

پسری به نام مانولین سالها شاگرد او بود ولی چون سانتیاگو به بدشانسی در صید ماهی معروف شده بود، مانولین به اجبار والدینش او را ترک کرده و نزد سایر ماهیگیران مشغول به کار شد.

در اغاز کتاب پیرمرد و دریا، سانتیاگو 84 روز است که حتی یک ماهی هم صید نکرده است و مانولین با وجود ترک سانتیاگو به خاطر علاقه ای به استادش دارد، هرشب به او سر میزند و برایش غذا میبرد و با او درباره ماهیگیری و بیسبال صحبت میکند.

یکی از این شبها سانتیاگو به مانولین میگوید که ایمان دارد دوران بدشانسی پایان یافته و می خواهد دوباره دل به دریا بزند و مطمئن است که ماهی بزرگی را صید خواهد کرد.

هرچه مانولین اصرار میورزد تا همراه استادش برود، سانتیاگو قبول نمی کند و به ناچار مانولین فقط طعمه‌ و وسایل صید را برای پیرمرد تهیه می‌کند و فردای آن شب در روز هشتاد و پنجم سانتیاگو به تنهایی قایقش را به آب می‌اندازد و سفرش را آغاز میکند و وقتی از ساحل دور و دور و دورتر می شود طعمه ی ماهی گیری اش را به آب می اندازد. روز بعد یک ماهی بزرگ طعمه را می بلعد و سانتیاگو ققادر به گرفتن و بالاکشیدن ماهی نیست و مدام خود را سرزنش میکند که کاش اجازه میداد مانولین همراهش بیاید. در تمام مدت این ماهی است که قایق را به دنبال خود میکشد و پیرمرد با جثه نحیف خود طناب را محکم نگه میدارد تا ماهی رها نشود و در همین روال دستانش زخم شده و به شدت عذاب میکشد ولی هرگز از مقاومت و صبر دست برنمی دارد. در تمام این مدت سانتیاگو با خودش و آن ماهی عظیم الجثه صحبت میکند و او را برادر خطاب کرده و ابراز علاقه می نماید. تا اینکه روز سوم ماهی از کشیدن قایق دست برمی دارد و اطراف قایق می چرخد و در همین لحظات پیرمرد با تمام نیروی خود نیزه ای وارد بدن ماهی کرده و آن را می کشد و در مبارزه ماهی و ماهیگیر پیروز میشود. او تلاش میکند تا پارو زنان خود را به ساحل برساند ولی ماهی آنقدر قایق را به دنبال خود کشانده بود که از ساحل خیلی دور شده بودند. در همین راه برگشت به خاطر بوی خون ماهی، مدام کوسه ها به ماهی حمله ور میشدند و تکه ای از گوشت او را می خوردند و پیرمرد با تمام نیرو و اراده سعی میکرد برای حفظ گوشت ماهی، کوسه ها را دور کرده و آنها را بکشد ولی در نهایت شب که فرامی‌رسد کوسه‌ها تمام ماهی را می‌خورند و فقط اسکلتی از او باقی می‌گذارند. سانتیاگو به خاطر قربانی کردن ماهی خود را سرزنش می‌کند. روز بعد پیش از طلوع آفتاب پیرمرد به ساحل می‌رسد و با خستگی دکل قایقش را به دوش می‌کشد و راهی کلبه‌اش می‌گردد. وقتی به کلبه می‌رسد خود را روی تختخواب می‌اندازد و به خوابی عمیق فرو می‌رود.
عده‌ای از ماهی گیران بی‌خبر از ماجراهای پیرمرد برای تماشا به دور قایق او و اسکلت نیزه‌ماهی جمع می‌شوند و گردشگرانی که در کافه‌ای در همان حوالی نشسته‌اند اسکلت را به اشتباه اسکلت کوسه‌ماهی می‌پندارند. شاگرد پیرمرد- مانولین- که نگران او بوده‌است با خوشحالی او را صحیح و سالم در کلبه‌اش می‌یابد و برایش روزنامه و قهوه می‌آورد. وقتی پیرمرد بیدار می‌شود- آن دو دوست به یکدیگر قول می‌دهند که بار دیگر به اتفاق برای ماهیگیری به دریا خواهند رفت. پیرمرد از فرط خستگی دوباره به خواب می‌رود و خواب شیرهای سواحل آفریقا را می‌بیند.

 

پیوست ها

  • _ _ _ - _ _.pdf
    3.1 مگایابت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا