تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین نویسندگی | ترمه کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع TELMA
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 201
  • پاسخ ها 3
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,695
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
71352_74bf9abbf25683d1776f1c187cd86433.png



بسم الرحمن

نویسنده‌ی محترم @ترمـه
در این تاپیک،
تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش نویسندگی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.
? از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,013
167
19
مشـهد
«تمرین اول»

نور خورشید نم نم، خونه رو روشن کرده بود و اون خسته از خوش‌گذرونی‌های شبانش دفترِ زهرآگین خواب رو باز کرد.
مثل همیشه... کت و شلوار سورمه‌ای که به راه‌ راه‌های سفید مزین شده، کفش‌های نیم‌بوت مشکی، موهای مجعد خاکستری با رگه‌های سفید و ته ریش مردونه؛ اگر نمی‌شناختمش بی‌شک در ذهنم ازش یک مرد خیلی متشخص و گردن کلفت می‌ساختم ولی حیف، صد حیف که با کتک‌ها و صدای مجذوب کنندش که روز و شب صرف تحقیر کردن می‌شد بزرگ شده بودم.
سگرمه‌های در هم پیچیدش حتی توی خواب هم وهم انگیز بود... و ما حیوان‌های انسان نمایی بودیم برایِ برده‌ی او شدن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,695
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
«تمرین اول»

نور خورشید نم نم، خونه رو روشن کرده بود و اون خسته از خوش‌گذرونی‌های شبانش دفترِ زهرآگین خواب رو باز کرد.
مثل همیشه... کت و شلوار سورمه‌ای که به راه‌ راه‌های سفید مزین شده، کفش‌های نیم‌بوت مشکی، موهای مجعد خاکستری با رگه‌های سفید و ته ریش مردونه؛ اگر نمی‌شناختمش بی‌شک در ذهنم ازش یک مرد خیلی متشخص و گردن کلفت می‌ساختم ولی حیف، صد حیف که با کتک‌ها و صدای مجذوب کنندش که روز و شب صرف تحقیر کردن می‌شد بزرگ شده بودم.
سگرمه‌های در هم پیچیدش حتی توی خواب هم وهم انگیز بود... و ما حیوان‌های انسان نمایی بودیم برایِ برده‌ی او شدن!
سلام عزیزدل من
مرسی که تمرین رو انجام دادی خیلی عالیه♥️
بریم برای چندتا نکته
«تمرین اول»

نور خورشید نم نم،
نم نم منظورت چیه؟ این توصیف نستقیم نیست و برداشت هرکس یه جوره
این توصیف اکسپرسیونیستی هست
خونه رو روشن کرده بود و اون خسته از خوش‌گذرونی‌های
خوش گذرونی هاش توی چهره‌اش مگه پیداست؟ به ذهن و اتفاقات گذشته شخصیت رجوع نکن برای توصیف عینی
فقط چیزی که میبینی شبیه به یک.گزارشگر
شبانش دفترِ زهرآگین خواب رو باز کرد.
مثل همیشه...
اینجا خودت رو دخیل کردی با کلمه مثل همیشه
ت و شلوار سورمه‌ای که به راه‌ راه‌های سفید مزین شده، کفش‌های نیم‌بوت مشکی، موهای مجعد خاکستری با رگه‌های سفید و ته ریش مردونه؛ اگر نمی‌شناختمش
بازم خودت رو دخیل کردی
بی‌شک در ذهنم ازش یک مرد خیلی متشخص و گردن کلفت می‌ساختم ولی حیف، صد حیف که با کتک‌ها و صدای مجذوب کنندش که روز و شب صرف تحقیر کردن می‌شد بزرگ شده بودم.
سگرمه‌های در هم پیچیدش حتی توی خواب هم وهم انگیز بود... و ما حیوان‌های انسان نمایی بودیم برایِ برده‌ی او شدن!
این نوع سوم توصیف بود، هم اکسپرسیونیستی و هم عینی
ولی بیشتر اکسپرسیونیستی بود
انگار همه ما توی توصیف عینی مشکل داریم و اینم دلیلش بیشتر ربط به داستان نوشتنمون داره
باید حصور خودمون رو برای توصیف عینی خیلی کم‌رنگ کنیم و از تخیل و ذهنیت خودمون هم استفاده نکنیم، فقط چیزی که میبینیم رو روی کاغذ بیاریم
مثل:
لبه های تیز بلندی داشت و خراش کوچکی کنار دسته‌اش افتاده بود
خیلی وقت بود که دیگه برق نمیزد و گوشه‌ی کابینت کنار بشقاب‌های جورواجور و لیوان‌هاب کریستال جا خوش کرده و خاک می‌خورد، رنگ و رویش رفته و دیگه نمای اولیه‌اش را نداشت.
---
خسته نباشی عزیزم♥️
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده رسمی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
Jun
2,581
3,013
167
19
مشـهد
سلام عزیزدل من
مرسی که تمرین رو انجام دادی خیلی عالیه♥️
بریم برای چندتا نکته

نم نم منظورت چیه؟ این توصیف نستقیم نیست و برداشت هرکس یه جوره
این توصیف اکسپرسیونیستی هست
سلام قشنگ:>>>
می‌خواستم یجورایی به خواننده القا کنم که اول صبحه... .
خوش گذرونی هاش توی چهره‌اش مگه پیداست؟ به ذهن و اتفاقات گذشته شخصیت رجوع نکن برای توصیف عینی
فقط چیزی که میبینی شبیه به یک.گزارشگر

اینجا خودت رو دخیل کردی با کلمه مثل همیشه

بازم خودت رو دخیل کردی

این نوع سوم توصیف بود، هم اکسپرسیونیستی و هم عینی
ولی بیشتر اکسپرسیونیستی بود
انگار همه ما توی توصیف عینی مشکل داریم و اینم دلیلش بیشتر ربط به داستان نوشتنمون داره
باید حصور خودمون رو برای توصیف عینی خیلی کم‌رنگ کنیم و از تخیل و ذهنیت خودمون هم استفاده نکنیم، فقط چیزی که میبینیم رو روی کاغذ بیاریم
مثل:
لبه های تیز بلندی داشت و خراش کوچکی کنار دسته‌اش افتاده بود
خیلی وقت بود که دیگه برق نمیزد و گوشه‌ی کابینت کنار بشقاب‌های جورواجور و لیوان‌هاب کریستال جا خوش کرده و خاک می‌خورد، رنگ و رویش رفته و دیگه نمای اولیه‌اش را نداشت.
---
خسته نباشی عزیزم♥️
تشکرات که ?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا