- Jun
- 9,056
- 24,695
- 238
- وضعیت پروفایل
- مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک
با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
سلام عزیزدل من«تمرین اول»نور خورشید نم نم، خونه رو روشن کرده بود و اون خسته از خوشگذرونیهای شبانش دفترِ زهرآگین خواب رو باز کرد.
مثل همیشه... کت و شلوار سورمهای که به راه راههای سفید مزین شده، کفشهای نیمبوت مشکی، موهای مجعد خاکستری با رگههای سفید و ته ریش مردونه؛ اگر نمیشناختمش بیشک در ذهنم ازش یک مرد خیلی متشخص و گردن کلفت میساختم ولی حیف، صد حیف که با کتکها و صدای مجذوب کنندش که روز و شب صرف تحقیر کردن میشد بزرگ شده بودم.
سگرمههای در هم پیچیدش حتی توی خواب هم وهم انگیز بود... و ما حیوانهای انسان نمایی بودیم برایِ بردهی او شدن!
نم نم منظورت چیه؟ این توصیف نستقیم نیست و برداشت هرکس یه جوره«تمرین اول»نور خورشید نم نم،
خوش گذرونی هاش توی چهرهاش مگه پیداست؟ به ذهن و اتفاقات گذشته شخصیت رجوع نکن برای توصیف عینیخونه رو روشن کرده بود و اون خسته از خوشگذرونیهای
اینجا خودت رو دخیل کردی با کلمه مثل همیشهشبانش دفترِ زهرآگین خواب رو باز کرد.
مثل همیشه...
بازم خودت رو دخیل کردیت و شلوار سورمهای که به راه راههای سفید مزین شده، کفشهای نیمبوت مشکی، موهای مجعد خاکستری با رگههای سفید و ته ریش مردونه؛ اگر نمیشناختمش
این نوع سوم توصیف بود، هم اکسپرسیونیستی و هم عینیبیشک در ذهنم ازش یک مرد خیلی متشخص و گردن کلفت میساختم ولی حیف، صد حیف که با کتکها و صدای مجذوب کنندش که روز و شب صرف تحقیر کردن میشد بزرگ شده بودم.
سگرمههای در هم پیچیدش حتی توی خواب هم وهم انگیز بود... و ما حیوانهای انسان نمایی بودیم برایِ بردهی او شدن!
سلام قشنگ:>>>سلام عزیزدل من
مرسی که تمرین رو انجام دادی خیلی عالیه
بریم برای چندتا نکته
نم نم منظورت چیه؟ این توصیف نستقیم نیست و برداشت هرکس یه جوره
این توصیف اکسپرسیونیستی هست
تشکرات که ?خوش گذرونی هاش توی چهرهاش مگه پیداست؟ به ذهن و اتفاقات گذشته شخصیت رجوع نکن برای توصیف عینی
فقط چیزی که میبینی شبیه به یک.گزارشگر
اینجا خودت رو دخیل کردی با کلمه مثل همیشه
بازم خودت رو دخیل کردی
این نوع سوم توصیف بود، هم اکسپرسیونیستی و هم عینی
ولی بیشتر اکسپرسیونیستی بود
انگار همه ما توی توصیف عینی مشکل داریم و اینم دلیلش بیشتر ربط به داستان نوشتنمون داره
باید حصور خودمون رو برای توصیف عینی خیلی کمرنگ کنیم و از تخیل و ذهنیت خودمون هم استفاده نکنیم، فقط چیزی که میبینیم رو روی کاغذ بیاریم
مثل:
لبه های تیز بلندی داشت و خراش کوچکی کنار دستهاش افتاده بود
خیلی وقت بود که دیگه برق نمیزد و گوشهی کابینت کنار بشقابهای جورواجور و لیوانهاب کریستال جا خوش کرده و خاک میخورد، رنگ و رویش رفته و دیگه نمای اولیهاش را نداشت.
---
خسته نباشی عزیزم