تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین کارگاه رمان نویسی | Bluesky

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 98
  • پاسخ ها 4
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
111434_74bf9abbf25683d1776f1c187cd86433.png

به نام خدا

نویسنده‌ی محترم @Bluesky

در این تاپیک، تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش رمان نویسی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.

از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
69
132
33
ژانر: تریلر روانشناختی
ایده اولیه: کانال‌های کراشیابی که یک مدت پرطرفدار شده بود آیا سرگرم کننده هستند؟ شاید برای خیلی ها مایه سرگرمی و یا دوستیابی باشد اما ممکن است افراد سوءاستفاده گری باشند که از طریقش به دیگران آسیب برسانند.
 
آخرین ویرایش:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
69
132
33
پردازش ایده:
شوکا به اصرار دوستش تو کلاس عکاسی که جهاد دانشگاهی برگزارش کرده و از همه رشته ها توشون شرکت می کنن شرکت می کنن
تو کانال کراشیابی دانشگاه یه پیامی فرستاده میشه که نشونه ی یه شخصی رو تو کلاس عکاسی میده. گروهی از دانشجوها که تو اون کلاس حضور دارن کنجکاو میشن بدونن طرفی که پیامو فرستاده کیه و رو کی کرا*ش زده.
حین این که به معرفی شخصیتها پرداخته میشه از همون اول داستان پیام های کانال هم توسط بچه ها خونده و تفکرات و نظراتشون گفته میشه. این وسط یکی دو تا دوستی هم شکل می گیره
این پیاما هفته‌های متوالی ادامه پیدا می کنه و کم‌کم همه می فهمن که مخاطب پیاما کیه اما به تدریج پیام‌هایی که همه فکر می کردن یه کراش معمولیه حالت استاکری رو به خودش می گیره و نگران کننده میشه.
یکی از بچه های کلاس که به دختره علاقه مند شده برای این که ته توی قضیه رو در بیاره یواشکی دختره رو اسکورت می کنه و بین راه متوجه کسی که تعقیبش می کرد میشه و باهم درگیر میشن و پرت میشه. بعد مشخص میشه اون یارو کسی نبود که دنبالش بود بلکه اونم دوستشون بود که از قبل با دختره هماهنگ کردن تعقیبش کنه و طرفو گیر بندازن.
تا این که پیام‌ها دیگه تو کانال نمیاد و بعد از یک هفته یادداشتی به دست دختره می رسه و پیامش تهدیدآمیز و ترسناکه. آیا فرستنده ی پیام ها یک استاکر عاشقه یا یک روانی که ممکنه به شوکا آسیب برسونه؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
69
132
33
شناسنامه شخصیت


دوست صمیمی شخصیت اصلی
نام و نام خانوادگی : ایل‌ناز مغانلو
سن: 21
نام مادر: زلیخا باقی زاده
نام پدر: شهریار مقانلو
محل تولد: زنجان
ساکن: تهران(دانشجو)
اعظای خانواده: پدر مادر و خواهر

تیپ شخصیت: ESFP

خصوصیات ظاهری: صورت قلبی شکل و گونه‌های برجسته، پوست سفید و چشمان کهربایی و موهای قهوه ای صاف. ل*ب های غیر قرینه. بینی عملی ابروهای پهن و قوسدار

اخلاق: احساسی و آینده نگر. شناختنش سخته. برونگرا پرانرژی و فعال. خونگرم. در لحظه خوشه. می خواد توجه و تایید دیگرانو داشته باشه و مردمو دور هم جمع می کنه. بهترین حامی. عاشق تجربیات پر جنب و جوش، مشتاقانه درگیر زندگی می‌شه و از کشف ناشناخته ها لذت می‌بره. بسیار اجتماعی هست و اغلب دیگران را به فعالیت‌های مشترک تشویق می کند. هر گردشی را به یک جشن تبدیل می کند. کاملاً اجتماعی ، از ساده‌ترین چیزها لذت می‌برد و هیچ لذتی برای او بالاتر از خوش‌گذرانی با دوستان خوب خود نیست. فقط مهارت سخرانی اش نیست که اونو جذاب می کند بلکه قوی ترین حس زیبایی شناسی را دارد. توجه زیادی به مد و آراستگی لباس و نحوه ی چیدمان خانه دارد. به خوبی می داند چه چیزی جذابیت دیداری ایجاد می کند و برای بازتاب سبک شخصی خود به راحتی چیدمان محیط اطراف را تغییر می دهد. استایل خیره کننده ای داره. به طور طبیعی کنجکاوه و به راحتی طرح ها و سبک های جدید را بررسی می کند. ساعت ها می تواند در مورد مسائل مختلف صحبت کند و احساسات عاطفی خود را به راحتی در میان بگذارد.



علایق و تنفرات: عاشق هیجانه، ترن هوایی و موتورسیکلت و پاراگلایدر اونو به هیجان میاره. عاشق گربه هاست. لباس زرد دوست داره.

از انتقاد شنیدن بیزاره. به شدت احساساتی و در برابر انتقاد بسیار آسیب پذیر است. ممکن است احساس کند که در گوشه ای عقب افتاده و گاهی اوقات واکنش بدی نشان می دهد.

ترس: کسی دوسش نداشته باشه. اصلا به ترسو بودن شناخته نمی شود. اگر بخواهد همه چیز را تجربه می کند، بدش نمی آید که از منطقه راحتی خود خارج شود، در حالی‌که هیچ کس دیگری مایل نیست.

هدف: از زندگیش لذت ببره و شاد باشه. و بعد از فهمیدن موضوع کراش کمک به دوستش.

سرگذشت: تو یه خونواده معمولی به دنیا اومد و بزرگ شد. از نظر مالی متوسط رو به پایین بودن. والدینش او را مستقل بار آوردن. مادرش خیاط بود و او را به عنوان شاگردش به کارگاه خیاطی کوچکش می برد و در ازا به او مزد می داد. بعدها با کافی نت همکاری می کرد و پروژه های ترجمه و تایپ می گرفت. از نوجوانی به طرق مختلف پول در می آورد و خرجش رو خودش می داد. بعد از گذشت دو ترم از دانشگاه از رشته ای که انتخاب کرده پشیمون میشه و به فکر تغییر رشته میفته.
در روابط عاشقانه‌ش نمی‌تواند آینده‌نگر باشه، یا برای زندگی برنامه‌ریزی کند، بلکه روابط برای او چیزهای حباب‌انگیز و غیرقابل پیش‌بینی هستند که تا زمانی که لذتی وجود دارد از آنها لذت ببرد. البته، وقتی این لذت تمام شود، رابطه از بین رفته است. دائماً موقعیت ها و تعهدات خود را ارزیابی می کند. اگر یک هفته بعد او همان احساس را نداشت، تمام است و مشکلی ندارد که به طور جدی به فکر جدا شدن باشد. در حالی که می‌تواند به جای لذت، روی روابط خود کار کند، اما برای درک اینکه را*بطه می تواند ارزش زحمت را داشته باشد، به پختگی و تجربه زیادی نیاز دارد.
به «پیشنهادات» بیرونی درباره نحوه مدیریت زندگی عاشقانه‌ش پاسخ ضعیفی می‌دهد. اگر انتقادات از طرف شریکش باشد، حتی بدتر پاسخ می ده. برای را*بطه های اجتماعی ارزش زیادی قائله و تقریباً به اندازه نظرات دوستانش در مورد شریکش تحت تأثیر قرار می‌گیرد. از آنجایی که ESFP ها جذب افرادی می‌شوند که نگرش‌هایشان را به اشتراک می‌گذارند، این می‌تواند او را در یک اتاق پژواک قرار دهد که فقط به او آنچه دلش می‌خواهد بشنود می‌گوید و رفتارهای ناپخته را تقویت می‌کند.
همه این تمایلات می توانند بعداً به ضرر ش باشد. تمایل به اجتناب از وعده‌ها و تعهدات و جهش از شریکی به شریکی دیگر، اهداف بلندمدت ضروری مانند ازدواج را خر*اب می‌کند. ایجاد روابط واقعی به زمان و تلاش آگاهانه نیاز دارد.
با این اوصاف او شوکا را دارد که همه‌ی این‌ها را می داند و بعد از دوست شدن با مینا که در رشته روانشناسی درس می خواند از او کمک می‌گیرد تا با ایل‌ناز صحبت کند و رویه‌ی زندگی عاشقانه‌اش را بهبود ببخشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Sep
69
132
33
پیرنگ

۱. حضور در کلاس عکاسی که جهاد دانشگاهی برگزار می کند
۲. محول کردن تکلیف هفتگی به دانشجویان از طرف استاد عکاسی
۳. شوکا برای تکلیف از مینا و دوست پسرش عکس می گیره
۴. پیامی در کانال کراشیابی دانشگاه ارسال می‌شود و توجه هنرجوهای کلاس عکاسی را جلب می‌کند
۵. مینا دوست دوران دبیرستانش (ساغر) را جلوی دانشگاه می‌بیند و باهاش صحبت می کند
۶. در طول سه هفته شوکا با مینا دوست شد و از او خواست به ایل‌ناز کمک کند.
۷. ایل‌ناز خبری را در بخش حوادث می‌خواند- زنی که تحت خشونت خانگی قرار داشت به قتل رسید و مظنون اصلی شوهر اوست.
۸. روابط مینا و ساغر از سر گرفته شد و با دوست پسرش سه تایی بیرون رفتن
۹. پیام‌ها در کانال جدی‌تر شدند و نشانه‌هایی که می‌داد خیلی به شوکا می‌خورد.
۱۰. ساغر که هم‌رشته ای دو*ست پ*سر میناست پیش مینا از پروژه کلاسی و این که نمی تونه به موقع انجام بده و براش سخته نق زد
۱۰.۵ مینا از دوست پسرش خواهش کرد به ساغر کمک کند.
۱۱. مینا گوشزد کرد کسی که پیام‌ها را می فرستد احتمالا به یک نوع اختلال روانی دچار است و یک علاقه ی عادی نیست.
۱۲. شوکا و ایل‌ناز در مسابقه برنامه‌نویسی اسم نوشتن و برایش آماده شدن
۱۳. ایل‌ناز با مینا صحبت می‌کند و می‌گوید خوب می‌شد اگر کسی قایمکی شوکا رو اسکورت کند و ببیند چه کسی در تعقیب اوست.
۱۴. مینا با دوست پسرش صحبت می کند و او را راضی به تعقیب شوکا می‌کند
۱۵. شوکا در راه برگشت به خانه اتفاقی استاد عکاسی‌اش را در حال آزار رساندن به گربه می‌بیند
۱۶. دو*ست پ*سر مینا در جریان تعقیب، با آراز درگیر می شود و او را تهدید و ارعاب می‌کند
۱۷. عکسی از شوکا که در پاساژ مشغول خرید بود بین تکالیف در کلاس به نمایش درآمد و سوءظن شوکا و دوستانش به سمت آراز بود.
۱۸. عکسی از دو*ست پ*سر مینا و ساغر نیز نشان داده شد.
۱۹. یکی از کارکنان دانشگاه به قتل رسید و اخبارش دهن به دهن می چرخد.
۲۰. شوکا و ایل‌ناز در مسابقه برنامه‌نویسی رتبه آوردند و یک شب دوستانشان را بیرون دعوت کردند.
۲۰/۵. شوکا عکسی از آن شب پست و هشتگ‌گذاری کرد
۲۱. استاکر پست و هشتگ را دید به سراغ شوکا رفت. شوکا رو با عصبانیت از پشت حول داد و سر شوکا به جدول خورد و گیج شد. آراز را دید که می‌دوید.
۲۲. شوکا به خاطر حمله به پلیس گزارش داد و گفت به آراز مشکوک است
۲۳. آراز به پاسگاه احظار شد و پلیس گوشی‌اش را بررسی کرد
۲۴. زمانی که آراز پاسگاه بود پیام جدیدی مبنی بر عذرخواهی آمد
۲۵. دوست و همکار زنی که به قتل رسید اظهار داشت زن تحت خشونت خانگی قرار می‌گرفته. اما خشونت طوری نبود که سروصدا ایجاد و همسایه ها را آگاه سازد.
۲۶. ایل‌ناز به یاد خبری که قبلا خوانده بود می‌افتد و کنجکاو می‌شود.
۲۷. به شوکا به قصد کشت حمله شد اما نجات یافت.
۲۸. دوباره پیامی برای شوکا آمد. (تو این یه هفته‌ای که نبودم دلت برام تنگ نشده بود؟ انتظار داشتم خبری ازم بگیری و بهم تسلیت بگی)
۲۹. آراز با جستجو فهمید چه کسی غیبت داشت و استاکر است. به پلیس گزارش داد.
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا