تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دلنوشته بداهه نویسی های من | به قلم‌ پسری با موهای ژولیده

کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
6
82
13
18
کویر
عنوان : بداهه نویسی های من
نویسنده : پسری با موهای ژولیده
ژانر : تراژدی
مقدمه :

اگر نشانی خانه ی مرا می جویی ،
من همسایه ی آسمان شب هستم .
هم سقف شقایق های خندان .
هم صحبت آرزوهای پنهان بلند .
هم ره قاصدک های رقصان .
من کویر نشینم ،
تنها شنونده ی سمفونیک ستارگان هستم .
در کویر من همه جا بادیه و صحرایی ست .
حال و هوا اینجا سالی یک بار بهاری ست .
آفتاب به اینجا خیره می‌شود گاهی ،
گاهی که بلند است به بلندای قامت صبرم .
ستاره ها شب می آیند .
باد می آید . صدا می‌زند. می‌رود و می رود و
می رود ؛ و صدا را با خود می برد .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر هماهنگی
عضو کادر مدیریت
مدیریت هماهنگی
مدیر ارشد
همیار مدیر
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
‌‌
°•○°●‌ ‌ به نام خالق واژگان ●°○•°

IMG_20240412_193050_263.jpg



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!
‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

‌‌



شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.
‌​


‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


‌‌
پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...


‌‌
اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...


‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

| مدیریت تالار ادبیات |

 
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Apr
6
82
13
18
کویر
یک لحظه سکوت را احساس کرده ام؛ زمانی که چشممان به هم افتاد . یک لحظه تمام صداهای جهان خفه شدند . یک لحظه بود اما برای من ساعت ها طول کشید مرور کردنش . یک لحظه بود اما چه شب ها و روزهایی را زندگی کردمش ؛ در فکر و خیال . در خور و خواب و نوش و عیش و منال . به راستی در چشمان تو چه هیاهویی بود که چنین مرا از غوغای عالم جدا افکند به گوشه ی دنجی از ذهن غبار آلوده ام ؟ و جهانی را چگونه کاملاً بی صدا فرونشاندی ؟ و چگونه بعد دیدنت مهتاب دیگر طلوع نکرد و آفتاب دیگر نتابید بر این سرزمین تَرَک برداشته از عَطَش ؟
 
بالا