در حال تایپ دلنوشته غبطه‌ی مذبوح | مائده یاری

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ناریا؛
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

ناریا؛

کاربر جدید
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
23
پسندها
پسندها
98
امتیازها
امتیازها
13
سکه
38
j45039_negar_1721763239588_xuxc.jpg


بسم رب القلم

عنوان: غبطه‌ی مذبوح
ژانر: تراژدی، عاشقانه
نویسنده: مائده یاری
ناظر: @جغد برفی

مقدمه:
نامه‌های پخش و پلا بر روی میز چوبی، خراش‌های گوشه‌ی میز قدیمی، نوشته‌های مچاله شده، لیوان شیشه‌ای و ته‌مانده‌ی آب، خودنویس مسکوت و لکه‌ی جوهر سیاه بر دل سفید کاغذ... .
بوم شوم نامشروعشان فالی را فریاد می‌زند:
- این جا آرزویی مُرده.
 
آخرین ویرایش:
‌‌
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
می‌نویسم؛ برای تو، برای خودم، برای خودمان... .
خودمانی که به وقت طلوع غروب‌وشی، در لا به لای نورهای آفتاب ماند و به ماه و مهر روزهای دیگر نرسید.
قد دیوارهای خانه‌ی کوچک دلم، روز به روز بیشتر آب می‌رود و ای آشکارترین راز من، نفیر مسکوت و مسکون خانه را بشنو، بشنو که با عجز واج به واج نامت را می‌خواند و شده «سرگشته‌ی حیرانت ای دوست»... .
بانگ دلتنگی از گلدسته‌های فیروزه‌ای و زمردین عبادتگاهت در کوچه‌های دلم می‌پیچد و این دیار بعد از آن غروب در آن طلوع، هرگز رنگ طلوع دیگری را ندیده‌است.
هم‌بازی شدن با کلمات خسته‌ام کرده، هم‌نشینی با سکوت هم نالانم کرده، صداقت و جسارت به خرج بدهم و بگویم دلم برایت تنگ شده چه؟ سر و کله‌ی خودمان و تو از سر کوچه‌ی خانه‌مان پیدا می‌شود؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین