تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دلنوشته دلنوشته نیم جنوب | نویسنده یمنا

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,832
4,252
148
وضعیت پروفایل
(:?
به نام خدا

نام دلنوشته: نیم‌ جنوب
نویسنده: vady
ژانر: تراژدی

مقدمه:
قطره‌ی خم*ار بر کنج دیوار افتاد؛
پدر اما از پنجره دیوانگی‌های مرا نگاه می‌کرد.
درویشِ برهنه، سیب پوسیده را به مادر تعارف می‌کند و کسی شاخه‌ی درخت را می‌شکند.
نم‌خورده و متعفن از زیر باران بیرون آمدم، هوایم انگار سر آمده که این‌گونه دهانم را مزه می‌کنم؛ طعم انجیر در کاسه‌ی سرم پیچیده و عطر حنا.
هنر را آویزه‌ی گوش عروس کردند و دستمالی دور پیشانی خون آلود پرستار بستند.
دیشب، مردانی حافظه‌ی جنگ را پاک کردند!
همان لحظه‌ای که سربازی در کنارِ من،کتاب‌ها را ورق می‌زد.

 
آخرین ویرایش:
مدیر ارشد بازنشسته + نویسنده ادبی
نویسنده رسمی
مدیر بازنشسته
May
3,702
9,688
193
رَهـایـی
67152_c750db7349582d6798c1c157bbd79814.png
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته

همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه

67153_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif


کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,832
4,252
148
وضعیت پروفایل
(:?
کناره‌ی ساقِ برهنه‌ی شالیزار تا گلوی تف خورده‌ی من را با نگاه می‌کشید!
شعاع وهم، زنی را که گِل را ورز می‌داد و عرق ریزان و آرام برای فرزند می‌خواند، نقش می‌زد.
پزشک هم به دور فکر می‌کند و نمی‌گوید که خانم عزیز، ما که تا بوده در طلب همان غریزه‌ی‌مان مانده‌ایم!
سرم را که به روی دیوار می‌گیرم، مادر به دختر کوچکِ خانه غر می‌زند.
دیگر بگویند قول، خوف می‌کنم!
قول‌ها را ما گوشه‌ی پیراهن شاعر رنگ کردیم و بر سر چهار راهی فروختیم. شاید روزی که فهمیدم آب خو*ردن هم آن‌قدر راحت نیست، سلامی نرم‌تر از قبل حواله‌ی ردپای کودکی‌ام کنم!
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,832
4,252
148
وضعیت پروفایل
(:?
چشم گزیدم! در خواب، شبگردی را دیدم که در پیاده روی خیابان افتاده بود.
باران می‌بارید و خیالم زیر باران به نظر برهنه و عاجزتر می‌آمد! همین دیروز بود که پدر از یک کشاورز می‌گفت. کشاورزی که قلم به دست گرفت و در مقدمه‌ی دفتر کاهی نوشته بود:
" به نام خالق مادر"
بعدها که فهمیدم به قدر کافی به صبح‌ها لبخند نزده‌ام، مداد را برداشتم و تا حد توان، بزرگ و خوانا بر روی دیوار نوشتم:
دیشب مردانی حافظه‌ی جنگ را پاک کردند... .
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,832
4,252
148
وضعیت پروفایل
(:?
انجیر نوبرانه را که کندم، شیره‌ی غلیظش چکید و بر فلز سرد قطار خطّ افتاد.
دستان کوچکی چشمانم را گرفت و دعایی در گوشم زمزمه کرد. همان لحظه‌ای که سربازی در کنار من کتاب‌ها را ورق می‌زد، زنی دستم را چنگ زد:
《تو وقتی می‌آمدی، ردپای سربازی را روی برف‌ها ندیدی؟》
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jun
1,832
4,252
148
وضعیت پروفایل
(:?
زیر پوست شهر را که رنگ می‌زدند، قالیِ قرمزی را پهن کردند و حنا بر دست و موی دختران گذاشتند. طرح اطلسی‌های فرش آتش گرفت و پدر با نوازش کودک تیمم می‌کرد.
درختی رامی‌کاشتم که خندید.
گفتم: اگر می‌شد ما هم خودمان را از بیرون ببینیم... .
بلندتر خندید، آنقدر که دوست داشتم لبخندش را تا آسمان بلند کنم.
- ولی ما غم هایمان از بی‌غمی نبود!
 
آخرین ویرایش:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا