انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

متون و دلنوشته "دَر آغـــوشِ قـٰـابِ عکــسِ تـَـک نـَـفـَرِه"

دیدنش حال مرا یک جور دیگر می‌کند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می‌کند!

در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این
جنگ بین ما دو تا را نابرابر می‌کند

حالت پیچیده‌ی مویش شبیهِ سرنوشت
عشق را بر روی پیشانی مقدر می‌کند

آنقدر دلبسته‌ام بر دکمه‌ی پیراهنش
فکر آغوشش لباسم را معطر می‌کند

رنگ مویش را تمام شهر می‌دانند، حیف
پیش چشمِ عاشقِ من روسری سر می‌کند

با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده‌ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر می‌کند

دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

آدمها دو دسته اند :

آنها که تو را ندارند
و آنها که غلط می کنند تو را داشته باشند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

مُعلّم:

بنویسید ..
_شَب
_ستاره
_ماه
_دُنیا
_دین
_خُدا
حُسینی حَواسِت کجاست نوشتی ؟
بَله بَله آقا ..
ببینَم وَرقه ات رو ؟
مُعلّم:این یَعنی چی حُسینی ؟
_چِشمهاش
_چِشمهاش
_چِشمهاش
_چِشمهاش
_چِشمهاش
_چِشمهاش
آقا اجازه !؟
اون هَمه چیزه مَنه ..
پانزدَه روز بَعد
کارنامه:
املاء (۲۰)

مُعلّم عِشق را میدانِست ..
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

گُفتی چِرا اینقدر اشعارَت سیاه است ؟
خَندیدَم و دَستی به موهایَت کِشیدَم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

شاعر وَسط خیال خَندید و گِریست

این شعرِ چهار مِصرعی کامِل نیست
شایَد که دُچارِ نقص عُضو است غَزل

شایَد که رُباعی، غَزلی ویلچِر‌یست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

وقتی به دُنیا میام ،
مامانم میخواسته اسممُ بزاره "لیلا"
بابام میگه بزاریم "حَنا" ..
به اصرار بابام ، اسممُ میزارن حَنا ..
چَند سالِ بَعدش وقتی مامانم و بابام
از هم دیگه جُدا میشن ؛
بابام میره با یه زَنی زندگی میکنه که
اسمِش حَنا بوده ..
مامانَم تازه میفَهمه اصرارِ بابام
برای چی بوده !!
اون تونست با خیا*نتِ بابام کِنار بیاد
وَلی با مَن و اسمَم نه !!
طفلَک هر دفعه میخواست
مَنُ صِدا کُنه ، کُلّی اذیّت میشُد
آخرای عُمرش دیگه به جای اسمَم
مَنُ صِدا میکَرد "هووی" !!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

تو با قلب ویرانه ی من چه کردی

ببین عشق دیوانه ی من چه کردی

مگر لایق تکیه دادن نبودم

تو با حسرت شانه ی من چه کردی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
علی سرشو پایین میندازه و میگه: میدونی من هیچوقت نتونستم واسه این حجم از عشق تو جوابی داشته باشم...
آروم میگم: همیشه هیچی سر جاش نیست...!
سرشو برمیگردونه و تو چشمام نگاه میکنه. با بغض میگه:
ببخشید که عاشقم شدی.

زیر ل*ب میگم: ببخشید که عاشقم نشدی...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

بگو تا بدانم

پدرت اسم
كوچكت را انتخاب مي كرد

دلش به حالم رحم نيامد؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

دیدنش حال مرا

هر روز بدتر می کند ،
"قلبِ" من می خواهدش

"عقلم" ولی رد می کند..!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

یک هفته به کنکور
عروست کردند!
دیوانه شدم

"روانشناسی خواندم"...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
با یک ب*غل دلتنگی
زمین خوردم.
تمام خیابان پر شد از تو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
شاعران با ل*ب تو
قافیه پرداز شدند ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
دلیل نیامدنت از این دو حالت خارج نیست؛
یا نمی‌خواهی‌ام،
یا...
یا ابوالفضل

یعنی نمی‌خواهی‌ام؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بازار قم از نقل لبت رو به کسادی است
بیچاره نکن حاج حسین و پسران را
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

جَماعَت دِلَم تَنگ است ؛

دَست بـه دَست ...
سَـرَم را به ‌سینــه اَش

بِچَسبــانید
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

عطر موهایت

قرار از شهر میگیرد ، بگو !
دل رُبودن را

کدام عطار یادت داده است ؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

تو مرا دوست نداری

به خودم مربوط است
دیگر این شهر چرا
پشت سرم میخندد ؟!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
انجمن کافه نویسندگان

و این منم

زنی تنها
در آستین پیراهنی
که قرار بود

مادرت برایت بالا بزند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
پارسال آمار تصادفات بالا بود؛
من اما تصادفاً هم تورا نديدم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 0) دیدن جزئیات

بالا