تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دکلمه دکلمه می‌تراود مهتاب | کتایون کاربر انجمن کافه نویسندگان

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
به نام ایزد منان
29618_dbda8975479d2fe7c7337bac0912d746.jpg

نام دلنوشته : می‌تراود مهتاب...
نام دلنویس : کتایون
ژانر: درام، عاشقانه.
ناظر و منتقد : @shadab

مقدمه :
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب.
مانده پای آبله از راه دراز،
بر دَمِ دهکده مردی تنها،
کوله بارش بردوش،
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته ی چند،
خواب در چشم ترم می شکند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
شاعر انجمن
مدیر بازنشسته
May
6,565
15,429
218
میان ستاره‌ای
23640_2eb39ed76c2cc996da8807502b89d496 (1).png


نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ دلنوشته در انجمن کافه نویسندگان


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.

درخواست جلد برای دلنوشته

پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.

درخواست نقد

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.

درخواست تگ برای دلنوشته



همچنین پس از ارسال ۲۰ پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود...

اعلام اتمام آثار ادبی


اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود...

درخواست انتقال به متروکه



13422_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif



کادر مدیریت ادبیات انجمن کافه نویسندگان

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
پایان من پایان تو، پایان همه ی درد هاست، در قلبم بمب اتم دنیای من مثل هیروشیماست... هر کس زنگ زد من خانه نیستم رهی راست میگفت مِی در گلوی مدعی خون شده است! بی رویا، بی هدف... من به تنهایی عادت دارم.
تو کجایی تو کجایی؟ شاملو راست می‌گفت در گستره‌ی ناپاک این جهان تو کجایی؟ بی حال، بی رمق میروم تا گم شوم به یاد آخرین پرنده ی مهاجر... می‌روم تا پایانی برای شروع‌ها باشم، اما تو زندگی را فریاد بزن، فریاد بزن. از قلب تو تا قلب من راهی نیست... شطرنج بهترین بازی زندگی توست، من همان سرباز تو همان پادشاهی که راه فراری نداشت، کیش مات! دیگر قلبم نه سلطنت می‌خواهم نه جمهوری سرزمین قلب تو دموکرات ترین کشور دنیاست! عشق را در تو خلاصه کردم تو که دم از عشق می‌زدی! بیا نزدیکتر دریای پر تلاطم، باد سرد در بیابان، بیا عاشق شو که دیگر حرفی نمانده در دلم... پایان من پایان تو هم بود. داغ بودیم و نمی‌فهمیدیم شاعری که همیشه از کوچه رد می‌شد گریه می‌کرد...! خیابان از تنهایی دق کرد...
بمب اتم در قلبم دنیای من مثل هیروشیماست...


 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
مترسک ، مترسک، دلم می‌خواست به تو بگویم به اندازه ی تمام شب هایی که کنارت نبودم، بخاطر قلبی که به جنگ تنهایی رفت مرا ببخش مترسک...
یادش بخیر، رویاهای شبانه... کلی برف در قلبم نشسته مترسک! همه‌ی حرفهایی که گیر کرده در گلویم، به من فهماند که دیگر نیستی که دیگر نیستم مترسک! صدای مرا از یک سیاره‌ی دیگر می‌شنوی مترسک دلم می‌خواست به تو بگویم که تو رنگ می‌زدی به قلب چروک خورده‌ی من، من عاشقت شده بودم مترسک! دلم می‌خواست که به تو بگویم که از همه‌ی دنیا خسته‌ام یک وزنه دور گردنم بسته اند مترسک! کاش شیشه ای نبود این نگاه! کاش شکستنی نبود کاش همه چیز خیال نبود! آخر این غرور لعنتی کار دستم داد مترسک! صحنه ی زندگی‌ام خالی تر از همیشه است، شهر قلبم در قرنطینه است مترسک! انگار قرن هاست که پیش من نیستی... مترسک مترسک آدمها شدند همدست کلاغ ها! تو بهترین رفیق من بودی و هستی مترسک!
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
من یک اسلحه دارم که همان قلم خشکیده در دستانم است. اسلحه‌ای که زندانی‌اش کرده اند، دارد از درون سلول‌انفرادی اش برای تو می‌نویسد. دارد می‌نویسد: (( دلم برایت تنگ شده! )) برو جلوی آن آینه‌ی لعنتی! در آينه نگاه کن! فکر کن! به حال و روز این روزهایمان فکر کن! من یک اسلحه دارم هدیه می‌دهم به تو... من دلم برایت تنگ شده. من دلم تنگ شده برای انسانیت! باد همه‌ی خاطرات مرا برد. من ماندم و دست هایی که یخ زده! مرا به یاد بیاور... اسلحه ام را زندانی کرده اند... اما اسلحه‌ام همچنان برای تو می‌نویسد..​
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
از خودم خسته‌ام از اینکه پله شدم برای دیگران! رد پای کثیفتان هنوز روی این پله‌هاست! درد من درد نیست یک هجرت بی انتهاست! از تاریکی رو به روشنایی پلی ساختم از قطب شمال تا جنوبی ترین قسمت مغز تو! درد من خشم نشد من همان شاعر بی مغز غربت نشینم! در سرزمین من آب نبود، سراب، سراب، سراب! تا چشم کار می‌کرد سراب سراب سراب. من کام‌های سیگار تو هستم! من خیر و شر روزگار تو هستم! بنشین و به حرف‌های این پیرزن سالخورده گوش کن و درکم کن! من فراتر از انتظارات تو، مانند شاخ‌های دست نیافتنی گوزن‌های شمالی ام نترس بیا جلو و لمسم کن...
 
آخرین ویرایش:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
این روزها عجیب شده ام. این روزها عجیب آرامم. این روزها طوفان های سهمگین روزگار هم تکانم نمی‌دهد! این روزها انگار من یکی دیگرم! درد می‌کشم و سکوت می‌کنم. هر روز خنجری در قلب من فرو می‌رود اما محکم سر جایم می ایستم با خود می‌گویم تا آخرین لحظه دوام بیاور. نه بخاطر خودت، بخاطر او... بخاطر چشم هایش! عشق، جانم را به بازی می‌گیرد دوری تو مرا تکه پاره می‌کند اما تاب می‌آورم... می‌دانی؟ سهراب می‌گفت تا شقایق هست زندگی باید کرد! اما من می‌گویم تا چشم‌هایت هنوز پا برجاست زندگی باید کرد. من زندگی را با چشمانت، با سبزه زار بی ریای چشمانت که رج به رج بر دار قالی ذهنم بافته می‌شود زندگی می‌کنم. این روزها عجیب ترم! دلتنگ ترم! دلتنگ منِ پیش از تو! منی که چشمهایت دنیای دخترانه اش را دزدیده...
هم دلم را بردی هم دنیایم را... شرط انصاف است جانا؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
کاش ماه از جایش تکان نخورد!
البته علمی‌اش این است که کاش زمینی که سوارش هستیم تکان نخورد تا ماه همیشه نورش از پنجره بیفتد روی تخت.
لعنت به تو گالیله، کاش نمی‌گذاشتی متوجه شویم این ما هستیم که هی می‌چرخیم، لعنت به روزی که میفهمی همه چیز در حال حرکت است، در حال تغییر است لعنت به فهمیدن آنکه هیچ‌ چیز هیچ وقت ماندگار نیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
آدم چه کند؟ مثل پناه آوردن از تشنگی به آب شور، سراغ عشق می‌روی که تنها نباشی! هی می‌نوشی و هی تشنه‌تر می‌شوی، هی می‌نوشی و هی تنهاتر می‌شوی. آدمی یک تشنه تنهاست، چه کند؟


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
Oct
3,061
8,743
193
åñžåȽȋ
وضعیت پروفایل
آخه بعد از تو تو قلب من آتیشه آخه دلتنگی غرور مگه حالیشه؟! ❤️‍??
نبض خوشحالی‌ام کند می‌زند و نبض بدحالی‌هایم تند. در من حوالی هر نیمه شب زنی می‌میرد، آرزویی پر پر می‌شود. در من مرده ای سنگینی می‌کند. روح به قتل رسیده‌ی بی‌تابم آرام نمی‌گیرد.
هر شب که نیمه شب فرا می‌رسد گرگ قلبم زوزه می‌کشد به یاد زخم خنجر آنانی که، این قلب یک روز، حوالی هر نیمه شب مرهمی برای دردهایشان بود.
اما تو بخواب ای بخت وارونه... که زخم‌های تورا هیچ‌کس مرهم نیست...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا