با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
تنهایی همه ی عمر با من بوده، همه جا…توی بارها، ماشین ها، پیاده روها، مغازه ها، همه جا.
راه فراری نیست. من مرد تنهای خدا هستم
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
.
شب ها تمام حیوون ها میان بیرون، همه جور حیوونی، فاح*شه ها، بدکاره ها، عو*ضی ها، پولدارا، معتادا، مرض، فساد. یه روزی بارون میاد و تمام این کثا*فت های توی خیابان رو میشوره…
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
.
تمام عمرم نیاز به جایی برای رفتن داشتم ، باور نمیشه که یک نفر تمام عمرش رو صرف خودآگاهی آزار دهنده بکنه! من معتقدم که یه نفر میتونه مثل بقیه باشه.
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
.
مسافر ( مارتین اسکورسیزی ) : اون نور رو اون بالا می بینی ؟
نور پنجره طبقه دوم ، اون زن رو توی پنجره می بینی ؟
تراویس ( رابرت دنیرو ) : آره
مسافر : می خواهم اون زن رو ببینی چونکه
اون زن منه ،
اما اونجا خونه من نیست!
انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان
.