مدیر آزمایشی تالار رمان+ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
نویسنده رسمی
ناظر رمان
تیم تگ
منتقد انجمن
برترین مقامدار سال
- Oct
- 676
- 3,267
- 103
سلام گل خدا قوت
۲۱۷ تا ۲۲۴
۲۱۷ تا ۲۲۴
ویژه - رمان خاطرات وارونه | ژولیت
ماتش برده بود در این لحظه صدای ارسلان از پشت سرم آمد که با خشم غرید: - فروغ! بیاعتنا به ارسلان که صورتش از عصبانیت کبود شده بود دست پسر بچه فقیر را که از حرفم هنوز به خود نیامده بود را کشیدم و از کنار ارسلان گذشتم و بیاعتنا به نگاههای کنجکاو همه او را به سر میزمان بردم و صندلی را برایش کنار...
forum.cafewriters.xyz