نگهبان مقابلم در حالی که لوله اسلحه شکاریاش را با حالت تهدیدآمیزی به طرفم گرفته چند قدم به من نزدیک میشود، گلنگدن اسلحهاش را میکشد، پوکه فشنگ را از داخل اسلحهاش بیرون میاندازد و میگوید: - میخوایی بمیری؟ دوباره تکرار نمیکنم... سلاحت رو...