زندگی توو یه نقطه برام تموم شد. دقیقا اون لحظهای که تو برام تموم شدی. تو ایده آل من بودی دقیقا همون آدمی که میخواستم وقتی صبح چشمامو باز میکنم جلوم ببینمش. اینو بارها و بارها بهت گفته بودم. حتی برات سناریوشو چیده بودم. یادته؟ "یه روز صبح چشمامو باز میکنم و میبینم با چشمای پف کرده رو به روم دراز کشیدی و داری نگام میکنی" گفتی نه! من صبح زودتر از تو بیدار میشم تو خیلی خوابالویی. صبح بیدار میشم پرده هارو میکشم نمیزارم بخوابی. گفتم بداخلاق میشم. گفتی برات صبحونه درست میکنم. خندم گرفت. گفتی نخند کلی غذاهای خوشمزه بلدم. گفتم پس تو بخند بزار من نگات کنم. تو ایده آل من بودی. نه چون سرتاپات با من فرق میکرد. چون هنوزم که هنوزه با فکر کردن بهت لبخند میزنم. تو ایده آل من "بودی".
آریانفر
آریانفر
آخرین ویرایش توسط مدیر: