شما هم حتما، از دوران كودكي به شعر علاقهمند بودهايد. از همان شبهايي كه مادر برايمان لالایی ميخواند. آهنگ صداي او هنوز در گوشمان تكرار ميشود. در بازیهای کودکانه خود:
یه توپ دارم قل قلیه« و »بارون مياد جرجر« را میخوانديم. بعدها كه بزرگتر شديم و به مدرسه رفتيم باز هم شعرهاي زيادي خوانديم و ياد گرفتيم:
مـــن يــــار مهــربـــانم دانـــا و خــوش بيــانــم
دست در دست هم دهيم به مهر ميهـن خـويـش را كنيـم آبـاد...
باز ميآيـد پرستـو نغمهخـوان باز ميسازد در اين جا آشيـان...
حالا هم لحظههاي بسياري به سراغ كتابهاي شعر ميرويم و زير ل*ب زمزمه میکنیم. تا به حال فكر
كردهايد كه چرا شعر ميخوانيم؟ و شعر كه اين قدر با لحظههاي زندگي ديروز و امروز ما آميخته شده،
پاسخگوي چه نيازي است و چه ضرورتي دارد؟
هنگامي كه زبان عادي و كلمات معمولي و تكراري، در بيان احساسات و افكار ما ناتوان ميشوند، شعر
بهكمك ما ميآيد و به ما اين امكان را ميدهد كه از يك طرف، انديشه، احساس، لذتها، رنجها و
دردهاي خودمان را هرچه زيباتر بيان كرده و با ديگران به اشتراك بگذاريم و از سوي ديگر از تجربه،
عواطف و انديشة ديگران هم بهرهمند شويم.
مي ً دانم، حتما دلتان ميخواهد شما هم ميتوانستيد مثل شاعران بزرگ، فكر يا احساس خود را روي كاغذ
بياوريد. گاهي هم در خلوت خود چيزهايي مينويسيد.
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن، چشم شدم
خيره به دنبال تو گشتم...
یه توپ دارم قل قلیه« و »بارون مياد جرجر« را میخوانديم. بعدها كه بزرگتر شديم و به مدرسه رفتيم باز هم شعرهاي زيادي خوانديم و ياد گرفتيم:
مـــن يــــار مهــربـــانم دانـــا و خــوش بيــانــم
دست در دست هم دهيم به مهر ميهـن خـويـش را كنيـم آبـاد...
باز ميآيـد پرستـو نغمهخـوان باز ميسازد در اين جا آشيـان...
حالا هم لحظههاي بسياري به سراغ كتابهاي شعر ميرويم و زير ل*ب زمزمه میکنیم. تا به حال فكر
كردهايد كه چرا شعر ميخوانيم؟ و شعر كه اين قدر با لحظههاي زندگي ديروز و امروز ما آميخته شده،
پاسخگوي چه نيازي است و چه ضرورتي دارد؟
هنگامي كه زبان عادي و كلمات معمولي و تكراري، در بيان احساسات و افكار ما ناتوان ميشوند، شعر
بهكمك ما ميآيد و به ما اين امكان را ميدهد كه از يك طرف، انديشه، احساس، لذتها، رنجها و
دردهاي خودمان را هرچه زيباتر بيان كرده و با ديگران به اشتراك بگذاريم و از سوي ديگر از تجربه،
عواطف و انديشة ديگران هم بهرهمند شويم.
مي ً دانم، حتما دلتان ميخواهد شما هم ميتوانستيد مثل شاعران بزرگ، فكر يا احساس خود را روي كاغذ
بياوريد. گاهي هم در خلوت خود چيزهايي مينويسيد.
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن، چشم شدم
خيره به دنبال تو گشتم...
آخرین ویرایش توسط مدیر: