با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
یکی از فامیلامون ( دختر ) یک سال مالزی بود ، بعد دو سال رفت کانادا ، تنهام زندگی میکنه . واسه تعطیلات برگشته ایران . خواست بره کیش با دوستش ، باباش اجازه نداد ! گفت نمیذارم تنها بری مسافرت !
فک و فامیله داریم ؟
سر شب لپتاپ رو خاموش کردم رفتم نشستم تو پذیرایی در جوار خانواده
۱ دقیقه بعد مامانم : لپتاپت سوخته ؟
من : نه
۳ دقیقه بعد بابام : اینترنتت شارژش تموم شد ؟
من : نه
اندکی بعد بابام : چی شده حالت خوب نیست ؟
من : نه چطور ؟
یه ذره بعد مامانم : تو چته ؟ چرا سرت تو لپتاپ نیست ؟
من : خب گفتم یکم بیام پیش شما بشینم !
بابام : مطمئنی طوری نشده ؟
مامانم : خب بگو چرا اینجوری میکنی آخه ؟
هیچی دیگه پا شدم اومدم لپتاپ رو روشن کردم
فک و فامیله داریم ؟
خاطرات عموی مادرم :
یه یاکریم توی بالکن خونمون تخم گذاشته بود یه بار که رفته بود غذا بخوره تخمشو برداشتم جاش تخم مرغ گذاشتم وقتی زن و شوهره برگشتن شوهره گیر داد به خانومش که تو به من خیا*نت کردی و چپ و راستش کرد و بعد ترکش کرد !
آره پسرم همیشه یادت باشه وقتی زن گرفتی خیا*نت نکنی چون ممکنه یه زندگی از هم بپاچه !
فک و فامیله داریم ؟
امروز از برنامه Google Earth پشت بوم خونمون رو پیدا کردم ! نشون مامانم دادم !
حالا یه نقطه سیاه پیدا کرده کف میزنه و با کلی ذوق و شوق میگه این منم دارم لباس پهن میکنم !
حالا بابام اومده مامانم بهش گفت !
لامصب بابام اومده میزنه پس گردنم میگه چرا عکس مامانتو میذاری تو اینترنت !
فک و فامیله داریم ؟