انجمن رمان نویسی | کافه نویسندگان

به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان خوش آمدید!

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید.

DELVIN.

مدیرآزمایشی تالار گالری‌زندگی و کافه‌ژورنال
عضو کادر مدیریت
مدیر آزمایـشی تالار
سـر‌دبیر انجمن
ژورنالیست انجمن
برترین مقام‌دار فصل
عضویت
26/3/24
ارسال ها
128
امتیاز واکنش
87
امتیاز
28

63674_64411634648fab46a8b111295345976f.jpg

تا می توانید کتاب بخوانید و برقصید این دو نهایت شادی یک انسان است و به هیچ‌کس آزاری نمی‌رساند... .
کتاب‌هایی هستند که جایی در قلب ما را به خود اختصاص می‌دهند.
در این تاپیک شما یک عکس از کتاب محبوب‌تان را قرار می‌دهید و احساسات‌تان را نسبت به آن می‌نویسید؛ یا حتی یک معرفی کوتاه از کتاب را در اختیار ما می‌گذارید.​

این تاپیک قفسه کتاب اختصاصی
@یآشیــل می‌باشد، باقی کاربران اجازه‌ی ارسال مطلب در این تاپیک را ندارند.​
 
کتاب تکه‌هایی از یک کل منسجم اثر پونه مقیمی

به نظرم بهترین فصل کتاب تکه‌هایی از یک کل منسجم، فصل آخرشه که راجب "تنهایی" صحبت می‌کنه.
اول تنهایی رو به سه قسمت تقسیم کرده؛
تنهایی بین فردی
تنهایی درون فردی
تنهایی وجودی

تنهایی وجودی یعنی همون احساس تنهایی همیشگی که از تولد تا مرگ همراه انسانه و از بین نمیره.. چه با روابط بیشتر، آدم‌های گوناگون و فعالیت‌های رنگارنگ و شلوغ پلوغی بسیار..

کتاب برا درک بیشتر اومده یه مثال زده؛
اینکه فرض کنید داخل یه قایق هستید، تک و تنها وسط یه دریای متلاطم و طوفانی.. شما از این طوفان طبیعیتا می‌ترسید و در تقلا هستید که خودتون رو از شرش نجات بدید اما بدیهیه که نجات از این دریای طوفانی خودشم تک و تنها، خیلی خیلی بعیده..
باید خودتون رو به دریا بسپارید و رها باشید.
اونموقعست که بدون دست و پا زدن بر روی آب شناور میشید و دیگه غرق نمیشید..
تنهایی وجودی دقیقا مثل همین دریای طوفانی هستش که نمیشه ازش فرار کرد، در عوض باید بپذیریمش و درکش کنیم و اجازه بدیم که حس بشه(سرکوب نشه)..
به دریا و عمقِ تنهاییتون نگاه می‌کنید و اجازه میدین اضطراب تمام بدنتون رو تسخیر کنه! حقیقتِ تلخِ تنهاییتون رو حس می‌کنید و متوجه میشین که اضطراب به صورت عجیبی داره کمتر و کمتر میشه...



یه نکته‌ی جالبی رو هم ذکر کرده بود؛
اگر درک کنیم که همه‌ی آدم‌ها به نوعی تنها هستن، دیگه تلاش نمی‌کنیم از آدم‌ها به عنوان ابزاری برای فرار از تنهایی وجودیمون استفاده کنیم..
دیگه روابطمون بوی نیاز نمیده، بوی توقع نمیده و میتونیم یه را*بطه‌ی سالم و عمیق رو تجربه کنیم..


هر فصل کتاب جذابیت خاصی داشت و جمله به جمله ذهن آدمو زیر رو می‌کرد. پیشنهاد می‌کنم کتاب رو با سرعت خیلی کمتری بخونید. بعد اتمام هر فصل روی یک کاغذ هر چیزی که ازش یاد گرفتید رو در حد یک پاراگراف بنویسید و سعی کنید ملکه‌ی ذهنتون بشه و در زندگی روزمرتون ازش بهره ببرید.
اینطوری بهتر میتونید تکه‌های گمشده در خودتون رو به تدریج مثل یک پازل کنار هم بچینید و یک قلعه‌ی مستحکم بسازید..

 

چه کسی این موضوع را خوانده است (مجموع: 6) دیدن جزئیات

بالا