محمودآقا با اوقات تلخی جلو رفت تا ویولن را از دست او بقاپد. معطل نکردم و با قلبی مملو از شادی روی برگرداندم تا بروم. از خوشحالی در دلم جشن بر پا بود، که صدای گرم و نوازشگرانه آهنگی میخکوبم کرد. با کنجکاوی سر برگرداندم و نگاهم روی حمید خشک شد که نوای ملایمی را با ویولن مینواخت. چشمانش را بسته...