تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
7,073
16,652
237

میگویند دلش از سنگ است،
همان قدر سفت و سخت؛
اما همین سنگ ها
اعتبارشان از کسانی که
نمیتوانند به یک نفر وفا دار بمانند
خیلی بالاتر است؛
سنگ ها دیر دل میدهند اما ماندگارند.
میشود با آن سنگ،
آشیانه ای از جنس عشق ساخت
بدون ترس از آنکه سقف بریزد؛
سنگت را به هیچ نرم قلبی نمیفروشم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
7,073
16,652
237
unnamed (1).gif


تکه ای ابر هم که باشی،
فشاری که به سویت وارد شود؛
میرنجی و گریه هایت آسمان را برمیدارد.
اما انتخاب کن!
گریه ات را در چه مسیری بریزی
باران گاهی باعث خر*اب شدن زار و زندگی مردم می شود،
و گاهی اوقات
باعث خندید غنچه گلی
که کل زندگیش را به امید آمدن او سپری میکرده.
unnamed (1).gif
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
7,073
16,652
237
عشق را به اشتباه معنا کردند و
زیر هو*س هایشان امضا زدند،
یک عاشق!
و چه دل ها که شکستند،
و چه امید ها که نا امید کردند.
عشق!
تو خودت اعتراضی نداری؟
نکند طبق گفته افسانه ها
آدمی باشی،
کر و کور
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
7,073
16,652
237


احساس تو چقدر نفس گیر است!
وقتی که پیچک افکارت به دور من میگردد،
و عشق همچون هوا در فضا جاری میشود.
من در تقلای نفسی!
ذره به ذره عشق را به ژرفای وجود میکشم.
عشقی که بعد مدت ها به منزلگه خویش برگشته
و قصد خانه تکانی دارد؛
عشقی که باران میشود برای رشدم،
آفتاب میشود برای درخششم،
و روحم را طراوت میسازد.
گاهی مرز عشق را جابه جا باید کرد.
و پنجه در پنجه احساس قدم برداشت،
رد پایی بماند به یادگار

در دفتر عاطفه ها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا