تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مجموعه اشعار کودکانه| محمود کیانوش

  • شروع کننده موضوع Blue
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 357
  • پاسخ ها 5
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
چهره جهان

با یک مداد زرد

یک دایره بکش

دورش شعاع ها

این آفتاب شد

در زیر آن بکش

یک خط مار پیچ

آبی روان و پاک

این جوی آب شد

در زیر دایره

یک خط بکش سیاه

مانند هفت و هشت

این کوهسار شد

در زیر کوهسار

چندین نوار سبز

پهلوی هم بکش

این کشتزار شد

بالای دایره

بگذار وصله ای

خاکستری لطیف

این ابر و آسمان

کارت تمام شد

حالا نگاه کن

با چشم های شاد

بر چهره ی جهان
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
چراغ

در باغ گل شکفتی

ای غنچه طلائی

کردی اتاق را پر

از عطر روشنائی

با آنکه ماه تابد

در آسمان شبها

روشن نمی شود خوب

از او جهان شبها

در آسمان این سقف

خورشید این اتاقی

مانند یک گل زرد

آویخته به طاقی

در شب اگر نبودی

ما پای بسته بودیم

از شامگاه تا خواب

بیخود نشسته بودیم

تاریکی از ازل بود

بود و هنوز باشد

اما تو آمدی تا

شب مثل روز باشد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
او مثل آهو می دود

او مثل آهو می دود

مثل پرستو می پرد

این سو و آن سو می دود

این سو و آن سو می پرد



بر خاک جارو می زند

بر آب دامن می کشد

در باغها هو می زند

بر خانه ها تن می کشد



سنگین و سنگین می رود

دولا و دولا می جهد

از کوه پایین می رود

تا ابر بالا می جهد



تا می رود باد است باد

تا می نشیند آه هیچ

از رفتنش شاد است شاد

وقتی که ماند از راه هیچ
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
گفتم پدر

گفتم : پدر را دوست دارم

چشمم به سوی آسمان بود

خورشید می خندید و گوشش

بر گفت و گوی آسمان بود



شاید صدایم را شنیدند

چون هردوشان ماندند خاموش

شد گفت و گوی شاد آنها

با حرف من گوئی فراموش



کرد آسمان با چشم خورشید

در چشمهای من نگاهی

گفتم : مگر ای آسمان من

با حرف خود کردم گناهی؟



او گفت : نه ، اما نگاهت

انگار حرف دیگری داشت

ما را چرا می دید کوچک؟

از ما مگر بالاتری داشت؟



گفتم : بله در سینه من

مهر پدر صد آسمان است

در چشم من بالاتر از او

تنها خداوند جهان است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
میوه بهشتی

تو میوه ای از بهشت هستی

یا روی قشنگ آفتابی؟

یک نصف سفید و نصف قرمز

تصویر دو رنگ آفتابی



یک گونه تو سفید چون صبح

یا سایه و روشن طلائی

لبخنده دلنشین خورشید

سرشار صفا و دلگشائی



یک گوشه دیگرت غروب است

با سرخی یک گل شکفته

یک نیمه صورت تو بیدار

یک نیمه صورت تو خفته



شیرین چو عسل ، چو یاس خوشبو

گویم که تو میوه ای عجیبی

تعریف تو را چنانکه گفتم

هرکس که شنید گفت سیبی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
May
485
2,075
103
ی جایی..•~•
وضعیت پروفایل
خواستم برم، رفتم نشد!
این پنج انگشت

این پنج انگشت

هستند با هم

یک خانواده

بسیار بامهر

بسیار باهوش

بسیار ساده



پیوسته هم فکر

پیوسته همکار

پیوسته همراه



در فکر معصوم

در کار کوشا

در راه آگاه



ای کاش امروز

بودیم ما هم

مانند انگشت



همواره همدل

همواره همدست

همواره هم پشت



با یکدگر راست

با یکدگر خوب

با یکدگر دوست



در زندگانی

اخلاق انگشت

سرمشق نیکوست
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا