با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن میگذرد.در کوچه پس کوچههای هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید
- من فکر می کنم وقتش رسیده که به همه واقعیت رو بگیم. این درست نیست که به دروغی که دست و پا کردیم بیشتر از این دامن بدیم._ اگر آتار زنده بود، اگر جانشینی از تو گرفته نمی شد، باز هم به وقت مرگ حاکمین همین اتفاق برای ما میوفتاد. این یعنی من اشتباه کردم؟
_ هی آسرو! حالت خوبه؟
تو، نکنه واقعا عاشق شدی! عدالت و عشق مگه افسانه نبود؟ مگه نمی گفتید ماها سزاوار پست بودن هستیم و آدم هایی شبیه خاکستری ها وجود ندارند؟ پس این اشک های تو از کجا میان؟ تو واقعا کی هستی؟
_ من هیچکی نیستم.
_ ماکا اسم مادرته؟- من فکر می کنم وقتش رسیده که به همه واقعیت رو بگیم. این درست نیست که به دروغی که دست و پا کردیم بیشتر از این دامن بدیم.
- من..
- تو چی؟
- راستش این دروغ رو دوسش دارم!