تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

مشــاوره مشاوره توصیفات

  • شروع کننده موضوع سادات.۸۲
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 262
  • پاسخ ها 14
وضعیت
موضوع بسته شده است.
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
Negar-1698782748322.png

نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!

* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.

* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.

درخواست کننده: @Sarina_sa887
مشاور: @زهرارمضانی

|مدیریت بخش کتاب|
 
آخرین ویرایش:
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
سلام عزیزم برای اینکه بهتر بتونم کمکت کنم
مشکلت رو واضح و جامع توضیح بده @Sarina_sa887
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Dec
9
12
3
سلام عزیزم
راستش توی توصیف اتفاقاتی که میوفته مشکل دارم یعنی داخل ذهنم میدونم چه اتفاقی میوفته اما نمیدونم چجوری بنویسمش
یا توی توصیف شخصیت ظاهری افراد واقعا مشکل دارم و نمیدونم چجوری توی داستانم ظاهر افراد رو توصیف کنم
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
خب فهمیدم مشکل چیه
اگر یک پارت از رمانت رو بفرستی تا با کمک رمانت خودت بریم جلو ممنون میشم @Sarina_sa887
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کاربر انجمن
کاربر انجمن
Dec
9
12
3
‌‍‎‌‍‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‍‎‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‍‌‌‎‌‍‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‍‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‍‎‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‎‍‎‌‌‍‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌‍‌‌‎‌‍‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‍‎‌‌‍‎‌با شنیدن حرف‌های فیلیکس حالم آروم‌تر شد اون راست میگفت من سخت‌تر از اینها رو هم گذرونده‌ام!

***
این دو‌روز توی یک چشم برهم زدن گذشت حالا زمانش رسیده! باید آماده بشم تا بعنوان خدمتکار کارم‌رو شروع کنم.
-مامان، بابا، مارتا، مارتین، ماریا من باید برم.

مامان مثل همیشه با حالتی نگران پرسید: دخترم مطمئنی خطری نداره؟ اینجور که داداشت میگه اون مافیا واقعا خطرناکه.
مطمئن نبودم. واقعا مطمئن نبودم. خودم هم میترسیدم اما لبخندی زدم گونشو بو*سیدم و گفتم: نترس مامان خوشگلم هیچ مشکلی پیش نمیاد.
بعد یک چشمک زدم و گفتم: بعد شما که جنای قویتونو میشناسید من به این راحتیا تسلیم نمیشم.
بابا درحالی که داشت طرح جدیدش رو میکشید وارد بحث شد و گفت: شبیه جوونیهای باباتی دیگه! تعجبی نداره که.
مارتا درحالی که از پله ها پایین میومد گفت: همینه دیگه فقط دخترتون براتون مهمه منم که اصلا هیچی، انگار نه انگار منم همراه جنا به اون ماموریت میرم.
مامان از اون لبخند های مهربونش زد و گفت: این دیگه چه حرفیه پسرم؟ تو نور چشمی مایی ولی خواهرت دختره تنها توی خونه‌ی یک غریبه براش خطرناکه.
-بله شما درست میفرمایید.
خندیدم و گفتم: خب دیگه حسودی نکن، داره دیر میشه نیم ساعت دیگه باید برای مثلا مصاحبه کاری اونجا باشم، ماریا و مارتین هنوز بیدار نشدن؟
-نه، تو خواب هفت پادشاه‌ان.

-حیف شد! خیلی خب مارتا باید بریم.

-باشه برو بشین تو ماشین تا من بیام.

بعد رو به بقیه تعظیم کرد و گفت: امری نیست؟

-برو پسرم خدا به همراهت.
داخل ماشین فقط و فقط فکرم مشغول یک چیز بود اتفاقات چجوری قراره پیش بره؟ بیخیال شو جنا انقدر استرس نداشته باش. متوجه توقف ماشین نشدم که صدای مارتا من‌رو به خودم آورد:
-خب پرنسس! چیز یعنی خدمتکار جان رسیدیم.

-چی؟ کی رسیدیم؟

-الان، مراقب خودت باش.

-حتما! توهم همینطور.
از ماشین پیاده شدم و به عمارت با شکوهی که جلوم بود خیره شدم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
خب ابتدا از همه
راجع به فضاسازی مثلا همون اولین پارت

«مامان مثل همیشه با حالتی نگران پرسید: دخترم مطمئنی خطری نداره؟ اینجور که داداشت میگه اون مافیا واقعا خطرناکه.»
حالا برای این قسمت از متن رمانت که خودت نوشتی می‌خوام فضاسازی رو انجام بدم. الان اینجا می‌تونی بگی شخصیت مادر کجای خونه قرار داره و در حال انجام چه کاریه!
« مامان در حالی که تو آشپزخونه در حال درست کردن صبحانه بود با نگرانی ل*ب گزیده و با چشمان مضطربش در حالی که به من خیره شده بود از من سوال پرسید تا قلب پر از تلاطمش را آرام کند.
- مطمئنی خطری نداره؟ اینجور که داداشت میگه اون مافیا واقعا خطرناکه.»
خب در اینجا توصیف حالت و اینکه گفتگو در کجای خونه داره انجام میشه رو داریم، یا اون قسمت که من مضطرب بودن مادر رو گفتم و بعدش برای آروم شدنش سوال پرسیدن رو به این نحو توضیح دادم توصیف حالات رو داریم.
تو این پارت تو می‌تونی اندک مختصر آشپزخونه رو توضیح بدی! یا اندکی از ظاهر شخصیت هات رو توصیف کتی. چطوری! الان بهت میگم.
«تکیه‌ام رو از اپن سفید رنگ خونه گرفتم و به سمت مادرم که با چشم‌های مشکی رنگ نگرانش به من خیره شده بود حرکت کردم. روی موهای رنگ شده‌اش بو*سه‌ای زدم و گفتم: ....»
خب الان تو این مونولوگ مشخص شد که مادر چشمای مشکی و موهای رنگ شده داره و حداقل تم آشپزخونه هم سفید رنگه به این دو مورد میگن توصیف مکان و توصیف شخصیت!
نکته‌ی بسیار مهم: هیچوقت توصیف شخصیت رو اینجوری نگو چون هم کلیشه‌است هم جالب نیست. «به خودم تو آینه نگاه کردم، چشم های آبی بینی عملی ابروهای کشیده و...» این کار تنها باعث زشت شدن متن میشه همین که اندک و مختصر توصیف بشه کافیه فقط این عمل نیاز به تکرار داره که خواننده یادش بمونه مادر قصه چشم های مشکی یا موهای رنگ شده داره. البته این عمل برای توصیف مکان هم صدق می‌کنه!
حالا می‌ریم سراغ توصیف میمک چهره کاراکتر ها!
نشون دادن عصبی بودن یا خوشحال بودن تنها کافی نیست. می‌تونی بگی «مادرم با خوشحالی در حالی که لبانش به لبخند وا شده بود گفت:» یا برای عصبی بودن می‌تونی بگی « ابروهای درهم گره خورده و چشمان عبوسش»
به هر حال ما وقتی غمگین، خوشحال، ناراحت، عصبی و... هستیم چهره یا حتی رفتار ما کنش هایی داره!
توصیف زمان هم همین که من گفتم مادر در حال درست کرده صبحانه بود یعنی صبحه یا به ساعت نگاه کردن و گفتن تایم، یا نور خورشید در حال افول بود یعنی هوا رو به تاریکی!
اینا همه به سلیقه خودت برمیگرده
حالا برای اینکه بدونم کامل متوجه شدی ازت یک تمرین می‌خوام.
برام دختری رو توصیف کن که زندانی شده!

@Sarina_sa887
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
مدیر تالار مشاوره + ناظر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر روابط عمومی
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
مدرس انجمن
ناظر رمان
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
801
3,284
103
21
آرزوهای محال
آخرین ویرایش توسط مدیر:
برترین سرپرست سال ۱۴۰۲
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری
مدرس انجمن
تیم تگ
برترین‌ مقام‌دار سال
Oct
2,130
7,938
148
اردکان - یزد
وضعیت پروفایل
تخیل من جای پیچیده ای است، بگذارید آسوده در آن غرق شوم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا